در شاهنامه فردوسی، "غارت" (چپاول و تاراج) و "جنگ" (نبرد و ستیز) دو روی یک سکه هستند که همواره با آشوب، خشونت، و بیعدالتی پیوند ناگسستنی دارند. فردوسی این دو پدیده را نه تنها به عنوان واقعیتهای تلخ میدان نبرد، بلکه به عنوان پیامدهای شوم ستم و انحراف از راه دادگری به تصویر میکشد.
پیوند "غارت" و "جنگ" در شاهنامه:
همنشینی دائمی و تشدیدکننده: ابیت متعددی بر این پیوند تأکید میکنند: "غارت و جنگ و جوش"، "غارت و کشتن و جنگ و جوش"، "غارت و جنگ و آویختن". این ترکیبها نشان میدهند که در نگاه فردوسی، جنگ به ندرت بدون غارت است و غارت نیز اغلب در بستر جنگ و خونریزی رخ میدهد.
"جوش" (تلاطم، شورش، هیجان) و "آویختن" (درگیر شدن در نزاع) شدت و بینظمی ناشی از جنگ و غارت را بیشتر نمایان میکنند.
جنگ به غارت مشروعیت میبخشد و غارت، انگیزه و وسیلهای برای ادامه جنگ میشود.
پیامدهای ویرانگر برای انسان و سرزمین:
"ز بس غارت و جنگ و آویختن / همان بی گنه خیره خون ریختن": این بیت به وضوح نشان میدهد که جنگ و غارت با "بیگناه خیره خون ریختن" (کشتار بیدلیل و بیرحمانه افراد بیگناه) همراه است. این تصویر بر رنج و مصیبت انسانی ناشی از این اعمال تأکید میکند.
"به ایران زن و مرد ازو با خروش / ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش": این عبارت "خروش" (ناله و فریاد) زنان و مردان ایرانی را به دلیل کشتار، غارت و جنگ نشان میدهد. این وضعیت بیانگر سلب آرامش، امنیت و رفاه از کل جامعه است.
نماد بیدادگری و نظمگریزی:
"بدی را که گیتی همی ننگ داشت / جهان را پر از غارت و جنگ داشت": این بیت نشان میدهد که غارت و جنگ اعمالی "بدی" و "ننگین" هستند که دنیا از آنها بیزار است. اینها اعمالی هستند که تنها توسط ستمگران و کسانی که راه درست را گم کردهاند، انجام میشوند.
"از این پس گر آید ز جایی خروش / ز بیدادی و غارت و جنگ و جوش": در این بیت، "غارت و جنگ و جوش" مستقیماً به "بیدادی" (بیعدالتی و ستم) پیوند خورده است. این یعنی هر جا که غارت و جنگ و آشوب باشد، ریشه آن در ستم و نبود عدالت است.
نقش حاکمیت در کنترل یا مهار:
"بیارامد از غارت و جنگ و جوش / کسی را نماند که زشتی کند": این بیت به وظیفه پادشاه دادگر (مانند کیخسرو) اشاره دارد که باید با ایجاد نظم و عدالت، "غارت و جنگ و جوش" را از میان بردارد و مانع از گسترش "زشتی" شود.
"مفرمای و مپسند چندین خروش": این نصیحت به پادشاه (در اینجا بهمن) تأکید میکند که نباید "غارت و کشتن و جنگ و جوش" را بپذیرد، زیرا اینها عامل "خروش" و رنج مردم هستند. این بر نقش فعال حاکم در جلوگیری از این فجایع تأکید دارد.
جمعبندی:
در شاهنامه فردوسی، "غارت" و "جنگ" دو مفهوم کاملاً درهمتنیده هستند که به عنوان نمادهای اصلی تباهی، بیعدالتی و هرج و مرج در جهان به کار میروند. فردوسی با تکرار این ترکیبها، پیامدهای شوم این اعمال را به وضوح نشان میدهد:
ویرانی گسترده و کشتار بیگناهان.
نابود شدن آرامش و آسایش زندگی مردم.
نشانهای آشکار از ضعف یا ستمگری حاکمان.
مایه "خروش" (فریاد رنج) از سوی مردم.
شاهنامه با تأکید بر این ترکیبها، یک هشدار اخلاقی و حکومتی بزرگ را به مخاطب ارائه میدهد: جنگ و غارت هرگز خیر نیستند و همواره به شر و تباهی میانجامند. تنها در سایه دادگری، صلح و نظم است که میتوان از این فجایع دوری جست و به آبادانی و رفاه دست یافت.