مقایسه مفهوم "غارت" آنگونه که در شاهنامه فردوسی به تصویر کشیده شده و از منظر ولادیمیر پوتین دیده میشود، مستلزم در نظر گرفتن دو چارچوب فکری کاملاً متفاوت است. شاهنامه یک اثر حماسی کهن است که عمیقاً ریشه در اخلاق و حکومتداری نیکو دارد و بر عدالت و نظم تأکید میکند. در مقابل، دیدگاه پوتین بر مبنای واقعگرایی سیاسی معاصر، منافع ملی و روایت تاریخی خاصی از روسیه شکل گرفته است. در حالی که هر دو ممکن است غارت آشکار را محکوم کنند، اما منطق زیربنایی و گستره آنچه "غارت" تلقی میشود، به طور قابل توجهی متفاوت است.
۱. "غارت" در شاهنامه فردوسی
در شاهنامه، "غارت" (به معنای چپاول و تاراج) همواره دارای مفاهیم منفی، ویرانگر و نکوهیده است. این عمل نه تنها یک اقدام صرفاً مخرب نیست، بلکه نمادی از فساد اخلاقی، بیعدالتی، هرج و مرج و در نهایت، فروپاشی جامعه و حکومت است.
تخلف اخلاقی و دادگری: فردوسی غارت را با "کژی"، "بدی" و "ستم" همردیف میداند. پادشاهان دادگر از آن دوری میجویند، در حالی که غارتگران (مانند ضحاک یا افراسیاب) نماد پلیدی و بیعدالتی هستند. برای یک فرمانروای عادل، غارت هرگز توجیهپذیر نیست؛ زیرا ذاتاً برای جامعه مضر است.
پیامدهای خشونت و ویرانی: غارت در شاهنامه همواره با "کشتن"، "سوختن" و "جنگ و جوش" همراه است. این تصاویر نشان میدهد که غارت صرفاً به معنای تصرف اموال نیست؛ بلکه شامل تخریب گسترده زیرساختها، کشتار و ایجاد وحشت است که به از هم پاشیدگی نظم و زندگی عادی میانجامد.
نشانه ضعف و بیثباتی حکومت: رواج غارت در یک سرزمین، گواه ناتوانی حکومت در برقراری امنیت و حفاظت از داراییهای مردم است. هنگامی که "تخت شاهنشهان بیکار شد" (یعنی اقتدار مرکزی ضعیف شد)، "جهان پر از غارت و سوختن" میشود. این بینظمی و ستم ناگزیر به سقوط و تغییر قدرت منجر خواهد شد.
عمل متجاوزان: غارت اغلب توسط نیروهای مهاجم خارجی (مانند ترکان یا رومیان) انجام میشود که هدفشان چپاول منابع، تضعیف دشمن و تحمیل سلطه خود است.
خلاصه: از منظر فردوسی، غارت یک "ضد ارزش" مطلق است که به هیچ وجه توجیهپذیر نیست و همواره به پلیدی و ویرانی میانجامد. ریشه آن در ستم و نادرستی است و به فروپاشی نظام دادگری منجر میشود.
۲. "غارت" از دیدگاه ولادیمیر پوتین
نگاه ولادیمیر پوتین به "غارت" تحت تأثیر منافع ملی قدرتمند، ملاحظات ژئوپلیتیک، روایتهای تاریخی و حفاظت از حوزههای نفوذ روسیه شکل گرفته است. در حالی که او ممکن است اشکال خاصی از غارت را محکوم کند، اما تعریف و توجیه او برای اقداماتی که از نظر دیگران "غارت" تلقی میشوند، تفاوتهای چشمگیری با چارچوب اخلاقی فردوسی دارد.
محکومیت "غارت غرب" و دخالت خارجی: پوتین مکرراً آنچه را که از نظر او "غارت" منابع و حاکمیت روسیه توسط قدرتهای غربی در دهه ۱۹۹۰ بوده است (مانند خصوصیسازیهایی که به ثروت الیگارشها انجامید یا دخالتهای غرب در کشورهای پساشوروی) مورد انتقاد قرار میدهد. از دیدگاه او، هرگونه مداخله خارجی یا سیاست اقتصادی که روسیه را تضعیف کند یا به نفع ملتهای دیگر و به ضرر روسیه باشد، میتواند نوعی "غارت" یا استثمار تلقی شود.
فساد داخلی و "غارت" اقتصادی: پوتین همچنین مبارزاتی را علیه فساد داخلی و "غارت" داراییهای دولتی توسط الیگارشها و مقامات، به ویژه کسانی که علیه منافع ملی یا وفاداری به دولت عمل میکنند، آغاز کرده است. این اقدامات به عنوان گامی ضروری برای تقویت دولت و تضمین خدمترسانی منابع به ملت (و نه صرفاً منافع شخصی) تلقی میشوند.
روایتهای تاریخی و "احیای" حقوق: گفتار پوتین اغلب بر روایتهای تاریخی تکیه دارد، از جمله "غارت" سرزمینهای تاریخی روسیه یا منافع استراتژیک آن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی. اقداماتی که برای "احیای" یا حفاظت از این منافع انجام میشود (مانند الحاق کریمه یا مداخله در اوکراین) به عنوان بازگرداندن عدالت تاریخی یا جلوگیری از "غارت" بیشتر امنیت یا مردم روسیه توجیه میشوند. این اقدامات نه غارت، بلکه اعمال مشروع برای تأمین منافع ملی و دفاعی قلمداد میگردند.
توجیه در بستر ژئوپلیتیک: در یک بستر ژئوپلیتیک، اقداماتی که ممکن است از سوی دیگران تهاجمی یا استثمارگرایانه تلقی شوند، از سوی پوتین به عنوان ضرورتهای استراتژیک برای امنیت ملی، حفظ ثبات در حوزههای نفوذ یا مقابله با تهدیدات ادراکی مطرح میشوند. تصرف منابع یا داراییهای استراتژیک در این چارچوب ممکن است نتیجه درگیری یا وسیلهای برای تضمین ثبات تلقی شود، نه "غارت".
حمایت از روسزبانها/منافع روسیه در خارج: "حمایت" از جمعیتهای روسزبان یا قومیتهای روس در کشورهای همسایه، حتی از طریق ابزارهای نظامی، اغلب به عنوان دفاع در برابر "ستم" یا "غارت" حقوق آنها توجیه میشود، نه به عنوان یک عمل تجاوزکارانه.
خلاصه: از دیدگاه پوتین، "غارت" قویاً با تهدیدات خارجی علیه حاکمیت، اقتصاد و منافع تاریخی روسیه و همچنین فساد داخلی مرتبط است. در حالی که او این موارد را محکوم میکند، سیاستهایش ممکن است شامل اقداماتی (مانلاً تغییرات ارضی، اهرمهای اقتصادی، مداخلات نظامی) باشد که از سوی ملتهای دیگر "غارت" تلقی شوند، اما در داخل به عنوان اقدامات ضروری برای امنیت ملی، جبران تاریخی یا مزیت استراتژیک توجیه میگردند.
۳. نقاط مقایسه و تفاوت
ویژگی
"غارت" در شاهنامه فردوسی
"غارت" در دیدگاه ولادیمیر پوتین
مفهوم اصلی و ارزشگذاری
ذاتاً شر، غیراخلاقی و عامل ویرانی مطلق.
منفی زمانی که منافع/حاکمیت روسیه را تحت تأثیر قرار دهد؛ موجه اگر به منافع ملی/تاریخی کمک کند.
منشأ محکومیت
اصول اخلاقی جهانی، عدالت، نظم اجتماعی.
منافع ملی، استراتژی ژئوپلیتیک، روایت تاریخی، حاکمیت دولتی.
مصادیق اولیه
چپاول فیزیکی، کشتار جمعی، سوزاندن شهرها در جنگ توسط حاکمان ستمگر/متجاوزان.
بهرهبرداری غربی (اقتصادی/سیاسی)، فساد داخلی، اقدامات رقبا علیه منافع روسیه.
عاملان
حاکمان مستبد، ارتشهای بیاخلاق، مهاجمان خارجی.
قدرتهای خارجی (مثلاً "غرب")، عناصر فاسد داخلی، دولتهای رقیب.
راهحل/پاسخ
استقرار حکومت دادگر توسط پادشاه عادل، پایبندی به اخلاق.
تأکید بر حاکمیت ملی، تقویت دولت، مقابله با تهدیدات خارجی، مبارزه با فساد داخلی.
مبانی فکری
اخلاقی-حماسی، ایدهآلیستی، ارزشهای سنتی ایرانی.
واقعگرایی سیاسی (رئالپلیتیک)، ملیگرایانه، جبرگرایی تاریخی، عملگرایانه (در دستیابی به اهداف دولتی).
Export to Sheets
تفاوت اساسی در چارچوبهای اخلاقی و عملی آنها نهفته است. شاهنامه "غارت" را یک پلیدی اخلاقی مطلق میداند که به فروپاشی عدالت و تمدن میانجامد و هیچ توجیهی ندارد. تمرکز اصلی آن بر رفتار اخلاقی حاکمان و رفاه داخلی کشور است.
در مقابل، دیدگاه پوتین "غارت" را عمدتاً از منظر منافع ملی و پویایی قدرت تعریف میکند. در حالی که او اقداماتی را که قدرت روسیه را تضعیف میکنند یا توسط "دشمنان" انجام میشوند محکوم میکند، ممکن است اقدامات خاصی (مانند تغییرات ارضی، اهرمهای اقتصادی، مداخلات نظامی) را که از سوی دیگران "غارت" تلقی میشوند، بر اساس ادعاهای تاریخی، امنیت ملی یا اصلاح بیعدالتیهای گذشته توجیه کند. این رویکرد کمتر به اخلاق جهانی و بیشتر به قدرت دولتی و جایگاه ژئوپلیتیک مربوط میشود.