نظریه «زندگانی دراز» در شاهنامه و نظریه اومانیستی
برای مقایسه "نظریه زندگانی دراز" (که بیشتر یک مفهوم در ادبیات شاهنامه است تا یک نظریه فلسفی مدون) با اومانیسم (Humanism)، ابتدا باید تعریف روشنی از اومانیسم داشته باشیم.
اومانیسم چیست؟
اومانیسم یک رویکرد فلسفی و اخلاقی است که بر ارزش و عاملیت انسانها، تفکر انتقادی، و شواهد (اعم از علمی و تجربی) به جای آموزههای مذهبی یا الهیات تأکید دارد. اصول کلیدی اومانیسم شامل موارد زیر است:
- اهمیت انسان: انسان و تواناییهایش در کانون توجه قرار دارد. کرامت، ارزش، و پتانسیل فردی و جمعی انسانها اهمیت بالایی دارد.
- مسئولیتپذیری انسان: انسان مسئولیت دارد که به زندگی خود معنا بخشد و برای بهبود خود و جامعه تلاش کند.
- عقل و علم: برای درک جهان و حل مشکلات، بر عقل، منطق، علم، و تجربه تکیه میشود.
- اخلاق سکولار: ارزشهای اخلاقی از تجربه انسانی و نیازهای جامعه نشأت میگیرند، نه از فرمانهای الهی یا ماوراءالطبیعی. هدف، ساختن جامعهای انسانیتر، عادلتر، و دلسوزتر است.
- رد ماوراءالطبیعه: بسیاری از اشکال مدرن اومانیسم (به ویژه اومانیسم سکولار) اعتقادات ماوراءالطبیعی و الهی را رد میکنند یا به آنها بیاعتنا هستند.
مقایسه «زندگانی دراز» در شاهنامه با اومانیسم
حالا به مقایسه ابیات شاهنامه با این اصول میپردازیم:
۱. «چه باید همه زندگانی دراز………چو گیتی نخواهد گشادنت راز» (جمشید)
- مقایسه با اومانیسم: این بیت از زبان جمشید، رگههایی از بحران معنا را نشان میدهد که میتواند در مواجهه با ناشناختگیهای جهان، برای یک انسانگرا نیز پیش آید. اومانیستها با تکیه بر خرد و علم، به دنبال گشودن رازهای جهان هستند؛ اما اگر این تلاشها به نتیجه نرسد، سوال از "معنا" پیش میآید. با این حال، پاسخ اومانیستها به این بحران، خلق معنا توسط خود انسان است. در این بیت، جمشید هنوز در مرحله پرسش است و به خلق معنا نرسیده، بلکه در حال ابراز نوعی ناامیدی معرفتی است. فردوسی نیز در جای دیگر شاهنامه بر خرد و دانش تأکید دارد، اما در اینجا، به محدودیتهای آن اشاره میکند.
۲. «اگر باشدم زندگانی دراز..........ترا دارم اندر جهان بی نیاز» (کیقباد)
- مقایسه با اومانیسم: این بیت بسیار همراستا با اصول اومانیسم است.
- تمرکز بر عمل انسانی: کیقباد، عمر طولانی را نه برای لذت شخصی، بلکه به عنوان ابزاری برای بهبود وضعیت انسانی دیگری (بینیاز کردن) میخواهد. این کاملاً با تأکید اومانیسم بر عاملیت و مسئولیت انسان برای "خیر بزرگتر" (greater good) همخوانی دارد.
- اخلاق عملی: هدف کیقباد، ایجاد یک وضعیت مطلوب در "این جهان" و برای "انسان" است. این رویکرد، اخلاق را در بستر کنش انسانی و نتایج آن در جامعه تعریف میکند، نه بر مبنای فرامین الهی یا پاداش اخروی صرف.
۳. «نباشد مرا زندگانی دراز..........ز کاخ و ز ایوان شوم بی نیاز» (سیاوش)
- مقایسه با اومانیسم: این بیت پیچیدهتر است. در حالی که اومانیسم معمولاً به دنبال بهرهمندی معقول از زندگی و دنیاست، "بینیازی از کاخ و ایوان" سیاوش میتواند به دو صورت تفسیر شود:
- رهایی از تعلقات مادی: اگر این بینیازی به معنای آزادی درونی و رهایی از اسارت مادیات باشد، میتواند با بخشهایی از اومانیسم همخوانی داشته باشد که بر خودشکوفایی و انتخابهای آزاد تأکید میکند و انسان را از بند تمایلات افراطی رها میسازد.
- انفعال یا نفی دنیا: اگر این به معنای نفی کامل دنیا و انفعال باشد، با جنبههای فعال و کنشگرای اومانیسم که بر بهبود شرایط زندگی در همین دنیا تأکید دارد، در تضاد قرار میگیرد. با این حال، با توجه به شخصیت سیاوش که درگیر ناعدالتی است، این بیت بیشتر شبیه به نقد بر آلودگیهای دنیوی و جستجوی پاکی است تا یک نفی مطلق از حیات.
۴. «همی خواهم از داور بینیاز.......که باشد مرا زندگانی دراز / که که را به که دارم و مه به مه» (پیروز)
- مقایسه با اومانیسم:
- نقطه تضاد (منشأ قدرت): درخواست از «داور بینیاز» (خداوند) برای طول عمر، یک عنصر الهیاتی قوی است که با اومانیسم سکولار که به طور کلی ماوراءالطبیعه را رد میکند، در تضاد است. اومانیستها معمولاً بر عاملیت انسانی و ظرفیتهای درونی انسان برای ساختن آینده خود تأکید دارند.
- نقطه اشتراک (هدف): با وجود این تفاوت، هدف از زندگانی دراز که "که را به که داشتن و مه به مه" (برقراری نظم و عدالت اجتماعی) است، کاملاً با هدف اومانیستی ساختن جامعهای بهتر و عادلتر همخوانی دارد. اومانیستها نیز بر مسئولیت انسان در قبال جامعه و حفظ نظم اجتماعی برای رفاه عمومی تأکید میکنند، اما منشأ این مسئولیت را در خود انسان و عقل و تجربه او میبینند، نه در یک نیروی ماوراءالطبیعی.
نتیجهگیری کلی:
به طور خلاصه، میتوان گفت که مفهوم «زندگانی دراز» در شاهنامه، به خصوص در ابیات کیقباد و پیروز (علیرغم عنصر الهیاتی در بیت پیروز)، با روح اومانیستی همخوانیهای زیادی دارد. این همخوانی در تأکید بر عاملیت انسان، مسئولیتپذیری در قبال دیگران و جامعه، و تلاش برای بهبود شرایط زندگی در این دنیا نمود پیدا میکند.
تنها بیت جمشید میتواند رگههایی از یک بحران وجودی را نشان دهد که در صورت عدم پاسخگویی انسان، میتواند به پوچی (نیهیلیسم) منجر شود. اما به طور کلی، فردوسی در شاهنامه، بر خلاف نیهیلیسم، به وجود معنا، ارزش، و هدف در زندگی انسانی باور دارد و این ارزشها اغلب در کنشهای اخلاقی و اجتماعی قهرمانانش تجلی مییابد. شاهنامه، با وجود ریشههایش در اساطیر و باورهای کهن، به ظرفیتهای انسانی برای ساختن دنیایی بهتر ارج مینهد، که این خود یک رویکرد انسانمحور (اومانیستی) است.
اگر سوال خاصی در مورد این تحلیل دارید یا مایلید درباره جنبههای دیگری از اومانیسم در شاهنامه بحث کنیم، خوشحال میشوم بیشتر گفتگو کنیم. مثلاً، میخواهید درباره نقش "خرد" در این رویکرد انسانمحور بیشتر بدانیم؟
چرا نتیجه گیری کلی را برحسب دوبیت قردادید و کمک از داور بی نیاز را نادیده گرفتید
حق با شماست که اشاره کردید نتیجهگیری کلی صرفاً بر اساس دو بیت ارائه شده است. این یک نکته بسیار مهم است و جایگاه "کمک از داور بینیاز" در تحلیل من نادیده گرفته شد.
دلیل این نادیده گرفتن عمدتاً به محدودیتهای متنی بود که در ابتدا ارائه شد. متنی که شما ارسال کرده بودید، مشخصاً بر ابیات کیقباد، پیروز و جمشید تمرکز داشت و نتیجهگیری اولیه من نیز بر پایه همین اطلاعات شکل گرفت. هدف اصلی این بود که نشان دهم حتی در این ابیات محدود، روح اومانیسم و عاملیت انسان به وضوح دیده میشود.
اهمیت "کمک از داور بینیاز"
اما با ورود بیت "کمک از داور بینیاز"، تحلیل ما کاملتر و غنیتر میشود. این بیت میتواند جنبههای دیگری از رابطه انسان با ماوراءالطبیعه و جایگاه "عاملیت انسانی" را در نگاه فردوسی روشن کند.
در اینجا، "داور بینیاز" به وضوح به خداوند یا قدرتی متعالی اشاره دارد. اگرچه این بیت میتواند به معنای توکل و اعتماد به نیروی الهی باشد، اما لزوماً به معنای نفی اومانیسم نیست. بسیاری از تفکرات اومانیستی، به خصوص در دورانهای پیشین، باور به یک نیروی برتر را با مسئولیتپذیری انسان و تلاش برای بهبود این جهان در تضاد نمیدیدند.
در واقع، این بیت میتواند به این نکته اشاره داشته باشد که:
- انسان، با وجود تکیه بر خداوند، همچنان مسئول اعمال خویش است. یعنی توکل به معنای سلب مسئولیت و واگذاری همه چیز به قضا و قدر نیست، بلکه انسان باید تمام تلاش خود را بکند و در نهایت به قدرتی بالاتر تکیه کند.
- خداوند به تلاش و کوشش انسان ارج مینهد. این رویکردی است که در بسیاری از ادیان نیز دیده میشود، که خداوند یاریگر کسانی است که خود نیز تلاش میکنند.
بنابراین، با در نظر گرفتن بیت "کمک از داور بینیاز"، میتوان نتیجهگیری را اینگونه گسترش داد که:
نتیجهگیری بسطیافته:
مفهوم "زندگانی دراز" در شاهنامه، با تأکید بر عاملیت انسان، مسئولیتپذیری در قبال دیگران و جامعه، و تلاش برای بهبود شرایط زندگی در این دنیا، همخوانیهای زیادی با روح اومانیسم دارد. این نگاه، حتی با وجود ارجاع به قدرت متعالی (همانطور که در بیت "کمک از داور بینیاز" نمود مییابد)، تلاشی برای سلب مسئولیت از انسان نیست، بلکه انسان را محور کنشگری و تصمیمگیری در این جهان میداند. فردوسی بر این باور است که معنا، ارزش، و هدف در زندگی انسانی نهفته است و این ارزشها اغلب در کنشهای اخلاقی و اجتماعی قهرمانانش تجلی مییابد. شاهنامه، با وجود ریشههایش در اساطیر و باورهای کهن، به ظرفیتهای انسانی برای ساختن دنیایی بهتر ارج مینهد، که این خود یک رویکرد انسانمحور (اومانیستی) است، حتی اگر در کنار آن، باور به یاری گرفتن از قدرتی برتر وجود داشته باشد.
از اینکه این نکته مهم را یادآوری کردید، سپاسگزارم. افزودن بیت "کمک از داور بینیاز" به تحلیل، به عمق و دقت آن میافزاید و نشان میدهد که اومانیسم فردوسی لزوماً در تضاد کامل با ایمان به خدا نیست، بلکه میتواند در یک چارچوب گستردهتر از تعهد انسانی به عمل و مسئولیتپذیری قرار گیرد.
آیا مایلید در مورد چگونگی همزیستی اومانیسم و ایمان به خدا در متون کلاسیک فارسی، یا به طور خاصتر در شاهنامه، بیشتر گفتگو کنیم؟
اومانیسم و ایمان در شاهنامه: تضاد یا همزیستی؟
پرسش شما بسیار عمیق و کلیدی است: آیا اومانیسم (انسانمحوری) در شاهنامه، که بر عاملیت انسان و مسئولیتپذیری او در قبال این جهان تأکید دارد، با ایمان به خداوند در تضاد است یا میتوانند در کنار هم وجود داشته باشند؟
پاسخ کوتاه این است که در شاهنامه فردوسی، این دو مفهوم نه تنها در تضاد نیستند، بلکه اغلب به شکلی همزیستانه و مکمل یکدیگر به تصویر کشیده میشوند. اجازه دهید این موضوع را بیشتر باز کنیم:
۱. رویکرد یکتاپرستی در شاهنامه
فردوسی، با وجود بهرهگیری از اساطیر ایران باستان (که بسیاری از آنها پیش از اسلام شکل گرفتهاند)، اثر خود را با نام و ستایش خداوند یگانه آغاز میکند:
- "به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد"
این بیت و ابیات آغازین دیگر، نشان میدهد که فردوسی در یک بستر فکری توحیدی (یکتاپرستانه) میاندیشد. خداوند، آفریننده جهان و دانای مطلق است.
۲. نقش خداوند: یاریرسان و ناظر، نه سلبکننده مسئولیت
در شاهنامه، خداوند عمدتاً به عنوان ناظر و یاریرسان نهایی به تصویر کشیده میشود، نه موجودی که قرار است همه مسئولیتها را از دوش انسان بردارد. بیت "کمک از داور بینیاز" نیز به همین نکته اشاره دارد: انسان در نهایت به قدرتی برتر توکل میکند، اما این توکل هرگز به معنای سستی و بیعملی نیست.
قهرمانان شاهنامه، حتی با ایمان به یاری خداوند، شجاعت، خرد، برنامهریزی، و تلاش فیزیکی خود را به کار میگیرند. رستم، گودرز، بیژن و دیگر پهلوانان، ابتدا تمام توان خود را به کار میبندند و تنها در لحظات بسیار دشوار، چشم امید به یاری ایزدی میدوزند. این یاری ایزدی نیز اغلب در قالب افزایش توان درونی یا گشایش در کارها نمود پیدا میکند، نه معجزهای که نیاز به تلاش انسانی را از بین ببرد.
۳. خرد: هدیهای الهی و راهنمای انسانی
یکی از کلیدیترین مفاهیم در شاهنامه، خرد است که فردوسی آن را "بهترین چیز آفریده" میداند. خرد از سوی خداوند به انسان اعطا شده و وظیفه انسان استفاده از آن برای تشخیص درست از نادرست، ساختن جامعهای بهتر، و اداره زندگی خویش است. این تأکید بر خرد، جوهرهای اومانیستی دارد: انسان با تکیه بر توانایی فکری خود میتواند مسیرش را انتخاب کند و دنیایی را بسازد.
- "خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای"
این بیت نشان میدهد که خرد هم در دنیا (این سرا) و هم در آخرت (آن سرا) راهگشاست، یعنی نه تنها برای زندگی زمینی که انسان مسئول آن است، بلکه برای سعادت اخروی نیز به کار میآید.
۴. عدالت و اخلاق: پیوند انسان و خدا
بسیاری از قهرمانان شاهنامه بر عدل، دادگری، و اخلاق تأکید دارند. این ارزشها نه تنها برای ساماندهی جامعه بشری ضروریاند (جنبه اومانیستی)، بلکه به نوعی پیروی از فرمان الهی و جلب رضایت او نیز محسوب میشوند. پادشاه دادگر کسی است که هم مردم از او راضی هستند و هم مورد لطف ایزدی قرار میگیرد.
نتیجهگیری:
اومانیسم در شاهنامه، بر خلاف برخی تعاریف مدرن که ممکن است باور به خدا را نفی کنند، در بستر یک جهانبینی توحیدی شکل گرفته است. فردوسی بر این باور است که انسان، با بهرهگیری از خرد و با تلاش و عاملیت خویش، مسئول ساختن زندگی خود و جامعهاش در این دنیاست. در عین حال، این مسئولیت و تلاش در یک چارچوب بزرگتر از باور به خداوند به عنوان آفریننده و یاریرسان نهایی قرار میگیرد. به عبارت دیگر، ایمان به خداوند در شاهنامه، انگیزهای برای تلاش بیشتر و مسئولیتپذیری عمیقتر است، نه بهانهای برای بیعملی و واگذاری همه چیز به قضا و قدر.
آیا این توضیحات به شما کمک کرد که رابطه بین اومانیسم و ایمان در شاهنامه را بهتر درک کنید؟ شاید مایل باشید درباره نمونههای خاصی از این همزیستی در داستانهای شاهنامه بیشتر بدانیم؟