در شاهنامه فردوسی، دوگانهی «فرد و جمع» در بستر «جنگ و خون» نه تنها به کشمکشهای درونی و بیرونی میپردازد، بلکه به طرز چشمگیری ساختار اجتماعی و سلسلهمراتبی ایران باستان را در نگاه فردوسی منعکس میکند. این بازتاب هم در نقشآفرینیها و هم در پیامدهای جنگ برای طبقات مختلف جامعه قابل مشاهده است. همچنین، میتوان مشاهده کرد که نقش و اهمیت فرد در طول تاریخ شاهنامه، دستخوش تغییر و تحول میشود.
۱. سلسلهمراتب و نقش جمع در جنگ
ساختار اجتماعی ایران باستان، از نظر فردوسی، یک ساختار سلسلهمراتبی است که در آن، هر طبقه و هر فرد جایگاه مشخصی در قبال «جمع» (که معمولاً به معنای ملت ایران یا سپاه است) دارد:
پادشاه/رهبر (بالاترین جایگاه فردی، اما نماینده جمع): پادشاه در رأس هرم قدرت قرار دارد و تصمیمات او مستقیماً بر سرنوشت «جمع» (ملت و سپاه) تأثیر میگذارد. او هرچند یک «فرد» است، اما ارادهاش باید متکی بر خرد و برای صلاح «جمع» باشد. هنگامی که پادشاهی چون کیخسرو در مورد «جنگ و خون» سخن میگوید، تصمیم او جنبهای جمعی و ملی پیدا میکند:
"مسازید جنگ و مریزید خون / مباشید کس را به بد رهنمون" (جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، بخش ۱۰) این تصمیم فردی از سوی پادشاه، برای هدایت کل جامعه و پرهیز از آسیبرساندن به آن (که نتیجه خشونت بیرویه است) صادر میشود و نشاندهندهی جایگاه او به عنوان رهبر و حافظ جمع است.
پهلوانان (افراد برجسته اما در خدمت جمع): پهلوانان، در سلسلهمراتب اجتماعی، پایینتر از پادشاهان اما بالاتر از عامه مردم قرار دارند. آنها «فرد»هایی با تواناییهای خارقالعادهاند که در «جنگ و خون»، به عنوان بازوی اجرایی و قدرتمند «جمع» عمل میکنند. شجاعت و قدرت فردی آنها مستقیماً به پیروزی «جمع» میانجامد:
"ز خون لعل شد دست و جنگی برش" (داستان هفتخوان اسفندیار، بخش ۳) "چو شیران جنگی برآویختند / چو جوی روان خون همی ریختند" (پادشاهی اشکانیان، بخش ۱۱) در اینجا، عمل فردی پهلوان (خونریزی دشمن) به نفع کل سپاه و ملت است. آنها نمادی از فداکاری فردی برای بقای جمع هستند و جایگاه اجتماعیشان نیز بر همین اساس تعریف میشود.
سپاهیان/عامهی مردم (جمع محوری، با نقش فردی محدود): بخش عظیمی از جامعه در میدان «جنگ و خون»، در قالب «جمع» (سپاه) ظاهر میشوند. نقش فردی آنها اغلب در ذیل ارادهی جمعی و فرمان پادشاه یا پهلوان قرار میگیرد:
"که بی مر سپاهست پیش اندرون / همه جنگ را دست شسته به خون" (پادشاهی خسرو پرویز، بخش ۳۴) "همه تیز کرده به خون چنگ را" (داستان بیژن و منیژه، بخش ۹) در این ابیات، ارادهی «جمع» بر «فرد» غالب است. فرد به عنوان یک سرباز، مجبور است که برای رسیدن به هدف جمعی، خود را آمادهی خونریزی (هم ریختن خون دشمن و هم احتمالاً ریخته شدن خون خودش) کند. هویت فردی در این سطح، در همبستگی با کل سپاه تعریف میشود.
۲. تغییر نقش فرد در طول تاریخ شاهنامه
بله، نقش و اهمیت فرد در طول تاریخ شاهنامه دچار تحول میشود. این تغییر را میتوان در سیر از دوران اساطیری به دوران تاریخی و از پادشاهان آرمانی به پادشاهان واقعگراتر مشاهده کرد:
دوران اساطیری و قهرمانی (اوج نقش فرد): در آغاز شاهنامه، به ویژه در داستانهایی چون گرشاسپ، زال، و رستم، نقش «فرد» (پهلوان) در تعیین سرنوشت «جمع» مطلق است. رستم به تنهایی میتواند معادلات جنگی را به نفع ایران تغییر دهد و خونریزیهای او ضامن بقای ملت است. نبردهای تن به تن، اهمیت فرد را به اوج میرساند. در این دوره، قدرت فردی بر سازماندهی و تعداد سپاهیان اولویت دارد.
"ببینی که در جنگ من چون شوم / چو اندر پی ریزش خون شوم" (پادشاهی گرشاسپ، بخش ۱) اینجا، فردِ گرشاسپ محوریت دارد و تعیین سرنوشت، به توانایی او در خونریزی بازمیگردد.
دوران میانی و پادشاهی (تعادل میان فرد و جمع): با پیشرفت شاهنامه و ظهور پادشاهان کیانی، نقش «فرد» هنوز بسیار پررنگ است (مانند کیخسرو یا کاووس)، اما «جمع» (سازمان سپاه، نقش وزرا و خردمندان) نیز اهمیت بیشتری مییابد. تصمیمات فردی پادشاهان باید با مشورت و تدبیر جمعی همراه باشد. «جنگ و خون» دیگر صرفاً نتیجهی قدرت فردی نیست، بلکه حاصل سازماندهی و استراتژی جمعی است. در این دوره است که «کین سیاوش» (خون یک فرد) انگیزهی جنگی جمعی و طولانی میشود.
دوران پایانی و تاریخی (کاهش نقش فرد، افزایش اهمیت ساختار جمعی): در دوران اشکانیان و ساسانیان، اگرچه هنوز پهلوانان بزرگ وجود دارند، اما نقش «فرد» در تعیین سرنوشت کل ملت تا حدودی کاهش مییابد. جنگها بیشتر به نبردهای وسیع سپاهی با تاکتیکهای پیچیده بدل میشوند. در این دوره، خونریزیها اغلب از سر «بیداد» یا «گزاف» هستند که فردوسی آنها را تقبیح میکند. «خرد جمعی» و «صلح» اهمیت بیشتری مییابد و فردوسی از زبان پادشاهان خردمند، خواستار پرهیز از جنگ و خونریزی بیحاصل میشود:
"خرد شد به مغز اندرون کاسته / ز بس جنگ و خون ریختن در جهان / جوانان ندانند ارج مهان" (پادشاهی بهرام گور، بخش ۴۴) این بیت نشان میدهد که اثرات ویرانگر جنگ بر «جمع» (جوانان و جامعه) چنان است که دیگر «فرد» به تنهایی نمیتواند آن را مهار کند و این زیانها در مقیاس جمعی رخ میدهند.
جمعبندی: شاهنامه فردوسی با طرح دوگانهی فرد و جمع در بستر «جنگ و خون»، به روشنی ساختار سلسلهمراتبی جامعه ایران باستان را منعکس میکند: از پادشاهان و پهلوانان در رأس که تصمیمات و اعمالشان بر کل جمع تأثیر دارد، تا سربازان و مردم عادی که سرنوشتشان تابع تصمیمات بالادستی و جریانهای جنگی است. همچنین، میتوان دید که نقش و اهمیت فرد در تعیین سرنوشت جامعه در طول تاریخ شاهنامه از اوج خود در دوران اساطیری، به تعادل بیشتر با نیروی جمع، و سپس به سمتی میرود که فرد بیشتر تحت تأثیر پیامدهای جمعی جنگ قرار میگیرد تا خالق آن باشد. این سیر تحول، نشان از دیدگاه عمیق فردوسی به پویاییهای قدرت و اجتماع در بستر تاریخ دارد.