سوال مطرح شده، بسیار چالشبرانگیز و عمیق است و به ما امکان میدهد تا فراتر از معنای تحتاللفظی و نمادین "خون"، به نقش فعال و کنشگرانه آن در روایت حماسی فردوسی بپردازیم. این رویکرد، به ویژه با الهام از نظریه کنشگر-شبکه (Actor-Network Theory - ANT) یا تحلیل گفتمان انتقادی (Critical Discourse Analysis - CDA)، میتواند لایههای پنهانی از ساختار روایی و معنایی شاهنامه را آشکار سازد.
مقدمه: فراتر از ابژه، به سوی کنشمندی
در نگاه معمول، "خون" پیامد طبیعی خشونت است؛ مادهای که ریخته میشود. اما فردوسی بارها "خون" را به گونهای به کار میبرد که گویی دارای اراده، هدف و حتی قدرت سخن گفتن و عمل کردن است. این "کنشمندی خون" (Agency of Blood)، آن را از یک ابژه صرف به یک "کنشگر" تبدیل میکند که در شبکه روابط قدرت و خشونت، نقشی فعال ایفا میکند.
۱. "خون" به مثابه خواستار/طالب (Requester/Demander):
بارزترین نمود کنشمندی "خون"، در نقش "خونخواهی" است. در اینجا، "خون" خود خواهان انتقام و مجازات میشود:
- "خون میخواهد":
- خون سیاوش: نمونه بارز این نقش است. خون سیاوش در تمام شاهنامه، نه تنها یک یادآوری از ظلم، بلکه یک مطالبهگر دائم است. کیخسرو در پی "خونخواهی سیاوش" است، گویی که خود خون سیاوش است که "خواستار" این انتقام است. "خون سیاوش" نیروی محرک اصلی جنگهای بزرگ ایران و توران است. این خون گویی زنده است و فریاد میزند.
- خون نیاکان: در برخی موارد، "خون" نیاکان یا بزرگان کشتهشده نیز به عنوان عاملی که "طلب" کین و انتقام میکند، مطرح میشود. این "خون" بهانهای میشود برای جنگهای بعدی و تداوم خشونت.
- تأثیر بر روایت: این نقش، چرخه بیپایان خشونت را توجیه و پیش میبرد. "خون" عامل آغازین و محرک اصلی درگیریها میشود، نه فقط نتیجه آنها. این امر به روایت، بعدی اجتنابناپذیر و تقدیرگونه میبخشد؛ گویی که سرنوشت، به واسطه "خون" تعیین شده است.
۲. "خون" به مثابه فاعل/انجامدهنده (Doer/Performer):
در مواردی، "خون" خود به انجام کاری میپردازد که فراتر از ماهیت فیزیکی آن است:
- "خون ریختن" (به معنی "سبب شدن"):
- "که هرکس که او خون اسفندیار / بریزد ورا بشکرد روزگار" (داستان رستم و اسفندیار، بخش ۲۹) در اینجا "خون اسفندیار" خود دارای قدرتی است که "بشکرد روزگار" (سبب میشود که روزگار بر عامل آن سخت بگیرد). خون اسفندیار عامل اصلی نفرین و تباهی آینده میشود، نه فقط یادآور مرگ او.
- اینجا "خون" نه تنها ریخته میشود، بلکه "فعلی" را رقم میزند؛ فعلی که پیامدهای گسترده و ماورایی دارد.
- "خون سخن میگوید / میفریبد":
- در برخی بافتها، "خون" میتواند به معنای "انگیزه" یا "غریزه" باشد که فرد را به کاری سوق میدهد: "دل پر ز خون" یا "مغز پر از خون کین". این "خون" (درونی) است که فرد را به سمت جنگ یا کینه هدایت میکند، گویی که خود خون است که "حرف میزند" و فرمان میدهد.
- تأثیر بر روایت: این نقش، به "خون" قدرتی متافیزیکی و تعیینکننده میبخشد. "خون" از یک "ماده" به یک "نیروی فعال" تبدیل میشود که سرنوشتها را تحت تأثیر قرار میدهد و وقایع را رقم میزند.
۳. "خون" به مثابه نشانه/علامت (Signifier/Marker):
"خون" به عنوان یک کنشگر، در صحنههای نبرد، علائمی تولید میکند که خود دارای پیامد هستند:
- دگرگونی محیط: "زمین شد ز خون چون یکی آبگیر" یا "هوا خون خروشد همی". در اینجا، "خون" با تغییر دادن چشمانداز (تبدیل زمین به آبگیر یا هوا به حالت خروشنده)، علامتی از گستردگی فاجعه و وحشت تولید میکند. این علامتگذاری، نه صرفاً یک توصیف، بلکه یک کنش است که بر ذهنیت مخاطبان و شخصیتهای حاضر در صحنه تأثیر میگذارد.
- تأثیر بر روایت: این نقش، جوّ و فضای داستان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. "خون" به عنوان یک کنشگر محیطی، با تولید علائم وحشت، به عمق دراماتیک روایت میافزاید.
۴. "خون" به مثابه مانع/انعکاسدهنده (Obstacle/Reflector):
گاه "خون" خود مانعی میشود یا وضعیتی را بازتاب میدهد:
- پوشانندگی/مبهمکنندگی: "چنان بد ز بس کشته آن رزمگاه / که از خونشان پر شود رزمگاه". در اینجا "خون" کنشی را انجام میدهد که باعث پوشاندن و مبهم کردن صحنه میشود و از این طریق بر وحشت میافزاید.
- انعکاس معنوی/کیهانی: "سراسر چنان گشت آوردگاه / که از جوش خون لعل شد روی ماه". "خون" با تأثیر بر روی ماه یا چرخ گردون (نماد کیهان)، کنشگری را نشان میدهد که نه تنها بر زمین، بلکه بر ابعاد معنوی و کیهانی نیز تأثیر میگذارد و این امر، گستردگی و عمیق بودن فاجعه را منعکس میکند.
- تأثیر بر روایت: این نقش، به "خون" بعدی کیهانی و فراتر از انسانی میبخشد. "خون" به عنوان یک کنشگر، نه تنها بر انسانها، بلکه بر نظم عالم نیز تأثیر میگذارد.
نتیجهگیری: "خون" در شبکه کنشگران شاهنامه
فردوسی با اعطای کنشمندی به "خون"، آن را از یک شیء منفعل به یک کنشگر فعال و پویا در شبکه روابط جنگ و خشونت تبدیل میکند. این "کنشگری خون" تأثیرات عمیقی بر ساختار روایی و معنایی شاهنامه دارد:
- توجیه و تداوم خشونت: "خون" به عنوان خواستار انتقام، چرخه جنگ را منطقی و اجتنابناپذیر جلوه میدهد.
- افزایش درام و تراژدی: با دادن قدرتهای ماورایی و تقدیرگونه به "خون"، بار تراژیک داستان به اوج میرسد و مخاطب را درگیر سرنوشت محتوم میکند.
- تقویت پیامهای اخلاقی: وقتی "خون" خود "میخواهد" یا "مجازات میکند"، پیامدهای اخلاقی اعمال انسانی (بیدادگری) به شکلی قدرتمندتر منتقل میشود.
- ایجاد انسجام مضمونی: "خون" به عنوان یک کنشگر مرکزی، نخ نامرئی است که بخشهای مختلف داستان (از خونخواهی سیاوش تا نفرین اسفندیار) را به هم پیوند میدهد و انسجام مضمونی شاهنامه را تقویت میکند.