فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵
... که بر پشت زینشان ببایست بست
پر از خون به کردار پیلان مست
گر ایدونک گویم که تو بدتنی ...
... ولیکن همی ترسم از کردگار
ز خون ریختن وز بد روزگار
که چندین سر نامور بی گناه ...
... بپیچد همی تا بپوشی کفن
جز از رزم و خون کردنت رای نیست
به مغز تو پند مرا جای نیست ...
... سرافراز با گرزهای گران
زمین را ز خون رود دریا کنیم
ز بالای بدخواه پهنا کنیم ...
... سران را به یاری برون آوریم
به جوی اندرون آب و خون آوریم
چو بدخواه پیغام تو نشنود ...
... پسر آفرین کرد و آمد برون
پدر دیده پر آب و دل پر ز خون
گزین کرد از موبدان چار مرد ...
... به ره با طلایه بر آویختند
به نام از پی شیده خون ریختند
تنی چند از ایرانیان خسته شد ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۶
... مبارز خروشان کنیم از دو روی
ز خون دشت گردد پر از رنگ و بوی
از آن پس یلان را همه همگروه ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷
... پیاده مگر دست یابم بدوی
به پیکار خون اندر آرم به جوی
به شیده چنین گفت شاه جهان ...
... به هامون چو پیلان بر آویختند
همی خاک با خون برآمیختند
چو شیده بدید آن بر و برز شاه ...
... بدید آن تن نامبردار شاه
که با خون از آن ریگ برداشتند
سوی لشکر شاه بگذاشتند ...
... سواری همی شد بر آن ریگ نرم
برهنه سر و دیده پر خون و گرم
بیامد به نزدیک افراسیاب ...
... مبادا بدان دیده در آب و شرم
که از درد ما نیست پر خون گرم
از آن ماه دیدار جنگی سوار
از آن سروبن بر لب جویبار
همی ریخت از دیده خونین سرشک
ز دردی که درمان نداند پزشک ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۸
... بکشتند چندان ز توران سپاه
که دریای خون گشت آوردگاه
چنین بود تا آسمان تیره گشت ...
... بسی روز بد را پسندیده ام
مکافات کن بدکنش را به خون
تو باشی ستم دیده را رهنمون ...
... همه بوم شد زیر نعل اندرون
چو کرباس آهار داده به خون
وز آن پس دلیران افراسیاب ...
... چکاچاک برخاست از هر دو روی
ز پرخاش خون اندر آمد به جوی
چو برخاست گرد از چپ و دست راست ...
... همی راندند اسب بر کشته گاه
بیابان به کردار جیحون ز خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون ...
... تو گفتی که ابری برآمد سیاه
ببارید خون اندر آوردگاه
بپوشید و روی زمین تیره گشت ...
... که اکنون ز گردان که جوید نبرد
زمین پر ز خون آسمان پر ز گرد
سپه بازکش چون شب آمد مکوش ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۰
... خروشی یر آمد تو گفتی که ابر
همی خون چکاند ز چشم هژبر
همی بودش اندر بخارا درنگ ...
... برفتند یکسر به گلزریون
همه دیده پر آب و دل پر ز خون
به گلزریون شاه توران سه روز ...
... دل از جنگ جستن پشیمان کند
مسازید جنگ و مریزید خون
مباشید کس را به بد رهنمون ...
... دل کینه دارش نیاید به راه
شما را حلال است خون ریختن
به هر جای تاراج و آویختن ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱
... زمین کان آهن شد از میخ نعل
همه آب دریا شد از خون لعل
به سر بر ز گرد سیاه ابر بست ...
... چنین کار در جنگ کیخسرویم
چو آتش بر ایشان شبیخون کنیم
ز خون روی کشور چو جیحون کنیم
چو کیخسرو آید ز لشکر دو بهر ...
... از ایرانیان کشتگان را بجست
کفن کرد وز خون و گلشان بشست
به رسم مهان کشته را دخمه کرد
چو برداشت زان خاک و خون نبرد
بنه بر نهاد و سپه بر نشاند ...
... بر آن بد که رستم شود سیرخواب
کنون من شبیخون کنم بر سرش
برآریم گرد از سر لشکرش ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۲
... نه از بهر پیکار پتیاره کرد
چو خون سر شاه ایران بریخت
به ما بر چنین آتش کین ببیخت ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳
... که ما در حصاریم و هامون تراست
سری پر ز کین دل پر از خون تر است
همی گنگ خوانم بهشت منست ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۴
... که پیران بکشت اندر آوردگاه
زمین گل شد از خون گودرزیان
نجویی جز از رنج و راه زیان ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵
... بشد بخت گردان ترکان نگون
به زاری همه دیدگان پر ز خون
زن و گنج و فرزند گشته اسیر ...
... به ایوان برآمد پس افراسیاب
پر از خون دل از درد و دیده پرآب
بر آن باره بر شد که بد کاخ اوی ...
... که گویی سوی باب مهمان شدست
همی یاد نایدش خون پدر
به خیره بریده به بیداد سر ...
... گوای منست آفریننده ام
که بارید خون از دو بیننده ام
چو گرسیوز و جهن پیوند تو ...
... نگیرد بر این بیگناهان شتاب
به خواری و زخم و به خون ریختن
چه بر بی گنه خیره آویختن ...
... که از ما چنین دردشان در دلست
ز خون ریختن گرد کشور گلست
همه گنج توران شما را دهم ...
... کنم یکسر از گنج دینار سیر
ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بیگناهان نباید برید ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۶
... همه بازگشتند ز ایرانیان
ببستند خون ریختن را میان
چو برداشت افراسیاب از ختن ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۷
... دو لشکر بر این سان چو مور و ملخ
زمین همچو دریا شد از خون کین
ز گنگ و ز چین تا به ایران زمین
اگر خون آن کشتگان را ز خاک
به ژرفی برد رای یزدان پاک
همانا چو دریای قلزم شود
دو لشکر به خون اندرون گم شود
اگر گنج خواهی ز من گر سپاه ...
... ز شبگیر تا گشت خورشید لعل
زمین پر ز خون بود در زیر نعل
سپه بازگشتند چون تیره گشت ...
... نه بر آرزو کرد پور پشنگ
گمانم که امشب شبیخون کند
ز دل درد دیرینه بیرون کند ...
... بدان تا اگر سازد افرسیاب
بر او بر شبیخون به هنگام خواب
گر آید سپاه اندر آید ز پس ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۸
... کنون ما ز دل بیم بیرون کنیم
سحرگه بر ایشان شبیخون کنیم
گر امشب بر ایشان بیابیم دست ...
... بر این برنهادند و برخاستند
ز بهر شبیخون بیاراستند
ز لشکر گزین کرد پنجه هزار ...
... بر آن سان که برخیزد از باد موج
در و دشت گفتی همه خون شدست
خور از چرخ گردنده بیرون شدست ...
... بماند اندر آن شاه ترکان شگفت
همه دشت مغز سر و خون گرفت
دل سنگ رنگ طبر خون گرفت
سواران توران که روز درنگ ...
... تلی کشته هر جای چون کوه کوه
زمین گشته از خون ایشان ستوه
هوا گشت چون چادر نیلگون
زمین شد به کردار دریای خون
ز تیر آسمان شد چو پر عقاب ...
... اگر چند جایی درنگ آیدم
مگر مرد خونی به چنگ آیدم
شما رنج بسیار برداشتید ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۰
... نگویند نامش جز اندر نهان
همه ساله تا بود خون ریز بود
به بدنامی و زشتی آویز بود ...
... همی گرد باغ سیاوش بگشت
به جایی که بنهاد خون ریز تشت
همی گفت کز داور یک خدای
بخواهم که باشد مرا رهنمای
مگر همچنین خون افراسیاب
هم ایدر بریزم به کردار آب ...
... ور ایدون که گفتار من نشنوی
به خون فراوان کس اندر شوی
همه شهر مکران تو ویران کنی ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱
... بران باره بگریست یکسر سپاه
ز خون سیاوش که بد بیگناه
بدستت بداندیش بر کشته شد ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۲
... چو کیخسرو آمد بگنگ اندرون
سری پر ز تیمار دل پر ز خون
بدید آن دل افروز باغ بهشت ...
... تو دانی که او نیست برداد و راه
بسی ریخت خون سربیگناه
مگر باشدم دادگر یک خدای ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۴
... همی بود چندی بهنگ اندرون
ز کرده پشیمان و دل پرزخون
چو خون ریز گردد سرافراز
بتخت کیان برنماند دراز ...
... سیاوش که بد در جهان یادگار
تو خون سربیگناهان مریز
نه اندر بن غار بی بن گریز ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۵
... دو دستش بزنار بستم چو سنگ
بدان سان که خون ریز بودش دو چنگ
ز کوه اندر آوردمش تازیان ...
... ورا گر ببرد باز گیرد سپهر
بجنبد بگرسیوزش خون و مهر
چو فرماند دهد شهریار بلند ...
... چو گرسیوز او را بدید اندر آب
دو دیده پر از خون و دل پر شتاب
فغان کرد کای شهریار جهان ...
... چو بشنید بگریست افراسیاب
همی ریخت خونین سرشک اندر آب
چنی اد پاسخ که گرد جهان ...
---------------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۶
... بخاک اندر افگند نازک تنش
ز خون لعل شد ریش و موی سپید
برادرش گشت از جهان ناامید ...
... همه خشم او بند و زندان بود
چو خون ریز گردد بماند نژند
مکافات یابد ز چرخ بلند
چنین گفت موبد ببهرام تیز
که خون سر بیگناهان مریز
چو خواهی که تاج تو ماند بجای ...
... چو در پیش کیخسرو آمد بدرد
ببارید خون بر رخ لاژورد
شهنشاه ایران زبان برگشاد ... تکرار
I will analyze the provided text excerpts from Ferdowsi's Shahnameh, specifically the sections related to "The Great War of Kay Khosrow with Afrasiab," and identify the key themes and recurring imagery, focusing on the word "blood" and its associated concepts.
Here's an analysis of the provided excerpts:
The Pervasive Imagery of Blood in the War of Kay Khosrow and Afrasiab
The excerpts from Ferdowsi's Shahnameh, detailing "The Great War of Kay Khosrow with Afrasiab," are saturated with the imagery of blood. This recurring motif serves to vividly depict the brutal reality of warfare, the emotional turmoil of the characters, and the moral implications of violence.
Blood as a Symbol of Carnage and Destruction
Throughout these sections, "blood" is relentlessly used to paint a grim picture of the battlefield:
- Rivers and Seas of Blood: Phrases like "زمین را ز خون رود دریا کنیم" (let's make the land a river of blood), "به جوی اندرون آب و خون آوریم" (let's bring water and blood into the stream), "که دریای خون گشت آوردگاه" (the battlefield became a sea of blood), and "زمین شد به کردار دریای خون" (the land became like a sea of blood) emphasize the sheer scale of the slaughter. The land itself is transformed into a gruesome, liquid expanse.
- Stained Earth and Garments: Descriptions such as "زمین گل شد از خون گودرزیان" (the land became mud from the blood of the Goudarzians) and "چو کرباس آهار داده به خون" (like canvas sized with blood) highlight the visual impact of the bloodshed on the environment and even on material objects.
- Widespread Death: The phrase "بیابان به کردار جیحون ز خون / یکی بی سر و دیگری سرنگون" (the desert like the Oxus from blood / one headless and another upside down) chillingly illustrates the countless fatalities and dismembered bodies littering the warzone.
- The Act of Killing: "خون ریختن" (shedding blood) is a frequently repeated action, directly referring to the act of killing, often in a context of brutality and lack of mercy.
Blood as a Representation of Emotional Anguish and Grief
Beyond the physical carnage, "blood" also symbolizes deep emotional distress:
- Tears of Blood: "دیده پر آب و دل پر ز خون" (eyes full of water and heart full of blood) and "همی ریخت از دیده خونین سرشک" (bloody tears flowed from the eyes) convey profound sorrow, pain, and a sense of helplessness. This imagery is particularly strong when describing the grief of characters like Afrasiab or Kay Khosrow.
- Hearts Filled with Blood: "سری پر ز تیمار دل پر ز خون" (a head full of sorrow, a heart full of blood) signifies immense inner turmoil, regret, and a heavy burden of suffering.
- Vengeance and Kinship: The "خون پدر" (father's blood) is mentioned as a powerful motivator for vengeance, highlighting the deep-seated grudges and cycles of retribution that fuel the conflict.
Blood as a Moral and Ethical Concern
The text also delves into the ethical implications of bloodshed, often in the context of divine judgment and justice:
- Innocent Blood: The repeated concern for "سر نامور بیگناه" (innocent noble heads) and "خون بیگناهان" (blood of the innocent) underscores a moral dilemma and a condemnation of unjust killings.
- Divine Reckoning: Characters express fear of "کردگار" (the Creator) and the consequences of "خون ریختن وز بد روزگار" (shedding blood and bad times), suggesting a belief in divine retribution for acts of violence.
- Repentance and Restraint: There are calls for restraint, such as "مسازید جنگ و مریزید خون" (don't wage war and don't shed blood) and "ز خون ریختن دل بباید کشید / سر بیگناهان نباید برید" (one should withdraw from shedding blood / should not cut off the heads of the innocent), indicating moments of reflection on the devastating human cost of war.
Blood in Specific Events and Characterizations
- Siavash's Blood: The repeated mention of "خون سیاوش" (Siavash's blood) serves as a central point of grievance and a catalyst for much of the conflict, emphasizing the tragic injustice of his death.
- "Bloody" Characterizations: Terms like "مرد خونی" (bloody man) or "خون ریز" (bloodshedder) are used to describe individuals known for their violence and destructive actions, cementing their reputation within the narrative.
In conclusion, the pervasive use of "blood" in these sections of Shahnameh serves not only as a vivid descriptor of the physical violence of war but also as a profound symbol of the emotional pain, moral dilemmas, and relentless cycles of vengeance that define the epic conflict between Kay Khosrow and Afrasiab. It is a constant reminder of the devastating impact of human strife.
Do you have any specific questions about the use of "blood" in these excerpts, or would you like to explore another theme?