معنی ابیات
"گهر" در شاهنامه فردوسی هم به معنای جواهر و سنگهای قیمتی به کار رفته و هم به معنای اصل و نسب، ذات، فطرت و شایستگی درونی. معنی هر بیت بستگی به بافتار و مفهوم کلی آن بخش از داستان دارد. در ادامه، ابیات شما را دستهبندی کرده و معنی "گهر" را در هر کدام توضیح میدهم:
۱. "گهر" به معنای جواهرات و سنگهای قیمتی
در این ابیات، "گهر" به معنای زیورآلات، ثروت و اشیاء گرانبها است که اغلب در کنار "زر" (طلا)، "سیم" (نقره) و "دینار" (پول) میآید:
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم
- ... ز بهر سپنجی سرای آمدند / گهرها یک اندر دگر ساخته / ز هر گونه گردن برافراخته ...
- معنی: (اشاره به آفرینش موجودات یا عناصر) برای این جهان فانی (سرای سپنجی) پدید آمدند، گوهرها و عناصر یکی در دیگری ساخته شدند و هر کدام به نوعی خودنمایی کردند. (در اینجا "گهر" به معنای عناصر و جوهر اصلی آفرینش است که میتوانند تجلی مادی پیدا کنند.)
- ... ز بهر سپنجی سرای آمدند / گهرها یک اندر دگر ساخته / ز هر گونه گردن برافراخته ...
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱
- ... چو ایوان که باشد پناه از گزند / ز خارا گهر جست یک روزگار / همی کرد از او روشنی خواستار / به چنگ آمدش چند گونه گهر / چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر ...
- معنی: (جمشید) مانند ایوانی که پناهگاه از آسیبها باشد، روزگاری از سنگهای سخت (خارا)، به دنبال جواهرات میگشت و روشنایی را از آنها طلب میکرد. سرانجام چندین نوع جواهر مانند یاقوت، بیجاده (سنگ قیمتی سرخ) و سیم و زر (نقره و طلا) به دست آورد.
- ... چو ایوان که باشد پناه از گزند / ز خارا گهر جست یک روزگار / همی کرد از او روشنی خواستار / به چنگ آمدش چند گونه گهر / چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر ...
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳
- ... بدیدند هول نشیب از فراز / ز گنج گهر تاج زر خواستند / همی پشت پیلان بیاراستند ...
- معنی: (دیدند که باید از آن بلندی هولناک پایین بیایند)، از میان گنجهای پر از جواهر، تاج زرین را خواستند و پشت فیلها را با آنها تزیین کردند.
- ... بدیدند هول نشیب از فراز / ز گنج گهر تاج زر خواستند / همی پشت پیلان بیاراستند ...
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴
- ... ازان شصت بر پشتشان تخت زر / به زر اندرون چند گونه گهر / چو سیصد بنه برنهادند بار ...
- معنی: (فیلهای) شصتتایی بودند که بر پشتشان تختهای زرین قرار داشت؛ در این تختها انواع گوناگون جواهرات جاسازی شده بود. حدود سیصد بار بر آنها نهادند.
- ... ازان شصت بر پشتشان تخت زر / به زر اندرون چند گونه گهر / چو سیصد بنه برنهادند بار ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷
- ... ابا گرم گفتار و دینار و گنج / بدیشان سپردند زر و گهر / پیام جهان پهلوان زال زر ...
- معنی: (به همراه سخنان گرم و دینار و گنج)، به آنها طلا و جواهرات سپردند؛ این پیام جهانپهلوان زال زر بود...
- ... ابا گرم گفتار و دینار و گنج / بدیشان سپردند زر و گهر / پیام جهان پهلوان زال زر ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲
- ... همه پیکرش سرخ یاقوت و زر / شده زر همه ناپدید از گهر / یکی جفت پر مایه انگشتری ...
- معنی: تمام پیکرش از یاقوت سرخ و طلا بود؛ طلا همه در میان جواهرات ناپدید شده بود. یک جفت انگشتری بسیار باارزش (همراهش بود)...
- ... همه پیکرش سرخ یاقوت و زر / شده زر همه ناپدید از گهر / یکی جفت پر مایه انگشتری ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶
- ... پر از مشک و کافور و یاقوت و زر / ز پیروزه چند چندی گهر / چهل جامه دیبای پیکر به زر / طرازش همه گونه گونه گهر / به زرین و سیمین دوصد تیغ هند ...
- معنی: (هدایایی) پر از مشک و کافور و یاقوت و طلا بود؛ چندین برابر جواهرات از فیروزه بود. چهل جامه دیبای (پارچه ابریشمی) زرنگار (با تصویر زرین) بود؛ تمام نقش و نگارش از انواع گوناگون جواهرات بود. (همچنین) دویست شمشیر هندی با دسته طلا و نقره (وجود داشت)...
- ... بسان سپهری یکی تخت زر / برو ساخته چند گونه گهر / برش خسروی بیست پهنای او ...
- معنی: تختی زرین شبیه به آسمان بود؛ بر روی آن چندین نوع گهر (جواهر) کار گذاشته شده بود. پهنای آن بیست برابر پادشاهی (یا بیست متر) بود.
- ... پر از مشک و کافور و یاقوت و زر / ز پیروزه چند چندی گهر / چهل جامه دیبای پیکر به زر / طرازش همه گونه گونه گهر / به زرین و سیمین دوصد تیغ هند ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲
- ... همه پیکرش گوهر آگنده بود / میان گهر نقشها کنده بود / ز یاقوت مر تخت را پایه بود ...
- معنی: تمام پیکرش با جواهرات پر شده بود؛ در میان جواهرات، نقشهایی کنده شده بود. پایههای تخت از یاقوت بود.
- ... همه پیکرش گوهر آگنده بود / میان گهر نقشها کنده بود / ز یاقوت مر تخت را پایه بود ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۴
- ... چو از کوه سر برکشد ماه نو / یکی تاج زرین نگارش گهر / نهاد از بر تارک زال زر ...
- معنی: هنگامی که ماه نو از کوه سر برآورد (کنایه از ظاهر شدن)، یک تاج زرین که با جواهرات نگارش یافته بود، بر سر زال زر نهاد.
- ... مر آن هر یکی را یکی جام زر / به دست اندرون پر ز مشک و گهر / همه سام را آفرین خواندند ...
- معنی: هر یک از آنها یک جام طلا در دست داشتند که پر از مشک و جواهرات بود. همه سام را آفرین گفتند.
- ... چو از کوه سر برکشد ماه نو / یکی تاج زرین نگارش گهر / نهاد از بر تارک زال زر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۳
- ... به هر جای گنجی پراگنده زر / به یک جای دینار سرخ و گهر / بی اندازه گرد اندرش چارپای ...
- معنی: در هر مکانی گنجی از طلای پراکنده بود؛ در یک جا دینار سرخ (طلای خالص) و جواهرات فراوان بود. اطراف آن بیاندازه چهارپایان بودند.
- ... به هر جای گنجی پراگنده زر / به یک جای دینار سرخ و گهر / بی اندازه گرد اندرش چارپای ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
- ... بفرمود تا خواسته هرچ بود / ز گنج و ز تخت و ز در و گهر / ز اسپ و سلیح و کلاه و کمر ...
- معنی: فرمان داد تا هر چه دارایی بود، از گنج و تخت و دُر (مروارید) و گهر (جواهر)، از اسب و اسلحه و کلاه و کمر (بیاورند یا آماده کنند).
- ... بفرمود تا خواسته هرچ بود / ز گنج و ز تخت و ز در و گهر / ز اسپ و سلیح و کلاه و کمر ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۵
- ... بر رستم آرد ز هاماوران / سراپرده و گنج و تاج و گهر / پرستنده و تخت و زرین کمر ...
- معنی: (شاه هاماوران) برای رستم از هاماوران سراپرده و گنج و تاج و گهر (جواهر)، خدمتکار و تخت و کمربند زرین فرستاد.
- ... ز پیروزه پیکر ز یاقوت گاه / گهر بافته بر جلیل سیاه / یکی اسپ رهوار زیراندرش ...
- معنی: (تخت یا پیکر) از فیروزه و جایگاهش از یاقوت بود؛ جواهرات بر روی پارچه سیاه بافته شده بود. اسبی راهوار زیر آن بود.
- ... همه چوب بالاش از عود تر / برو بافته چندگونه گهر / بسودابه فرمود کاندر نشین ...
- معنی: تمام چوب بالای آن (سراپرده یا تخت) از چوب عود خوشبو بود؛ بر روی آن چندین نوع گهر (جواهر) بافته شده بود. به سودابه فرمان داد که در آن بنشیند.
- ... بر رستم آرد ز هاماوران / سراپرده و گنج و تاج و گهر / پرستنده و تخت و زرین کمر ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳
- ... یکی شیر پیکر درفشی به زر / درفشان یکی در میانش گهر / چنین گفت کان فر آزادگان ...
- معنی: یک درفش (پرچم) به شکل شیر از طلا بود؛ در میان آن یک گهر (جواهر) درخشان بود. (درفش) چنین میگفت که آن فر آزادگان...
- ... یکی شیر پیکر درفشی به زر / درفشان یکی در میانش گهر / چنین گفت کان فر آزادگان ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲
- ... ز سستی مرا بر زمین برنشاند / بی اندازه زر و گهر داشتم / به سر بر یکی تاج زر داشتم ...
- معنی: (ضعف و ناتوانی) مرا بر زمین نشاند؛ بیاندازه طلا و جواهر داشتم و بر سر یک تاج طلا داشتم.
- ... ز سستی مرا بر زمین برنشاند / بی اندازه زر و گهر داشتم / به سر بر یکی تاج زر داشتم ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴
- ... که ماه آمدش گفتی اندر کنار / در گنج بگشاد و چندان گهر / ز دیبای زربفت و زرین کمر ...
- معنی: (دختر فرنگیس آنقدر زیبا بود) که گویی ماه در کنارش آمده بود؛ در گنج را گشود و آنقدر جواهرات، از دیبای زربفت و کمربند زرین (آورد)...
- ... که ماه آمدش گفتی اندر کنار / در گنج بگشاد و چندان گهر / ز دیبای زربفت و زرین کمر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵
- ... بدو گفت گنج و گهر پیش تست / تو گویی سپه سر به سر خویش تست ...
- معنی: به او گفت گنج و جواهرات نزد توست؛ گویی تمام سپاه مال توست.
- ... بدو گفت گنج و گهر پیش تست / تو گویی سپه سر به سر خویش تست ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶
- ... فرستم به نزدیک او سیم و زر / همان تاج و تخت و فراوان گهر / مگر کاین بلاها ز من بگذرد ...
- معنی: سیم و زر (نقره و طلا)، همان تاج و تخت و جواهرات فراوان را به نزد او میفرستم؛ باشد که این بلاها از من بگذرد.
- ... فرستم به نزدیک او سیم و زر / همان تاج و تخت و فراوان گهر / مگر کاین بلاها ز من بگذرد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
- ... همه پیکرش سرخ کرده به زر / برو بافته چند گونه گهر / ز سیمین و زرین شتربار سی ...
- معنی: تمام پیکرش با طلا سرخ شده بود؛ بر روی آن چندین گونه گهر (جواهر) بافته شده بود. سی بار شتر از اشیاء سیمین و زرین (آورده بودند)...
- ... چو کاخ فرنگیس دیدم ز دور / چو گنج گهر بد به میدان سور / بدان زیب و آیین که داماد تست ...
- معنی: وقتی کاخ فرنگیس را از دور دیدم، مانند گنج پر از جواهر در میدان جشن بود؛ با آن زیبایی و آداب که داماد توست.
- ... همه پیکرش سرخ کرده به زر / برو بافته چند گونه گهر / ز سیمین و زرین شتربار سی ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳
- ... ز هر گونه ای شاه را کرد ساز / ز دینار و دیبا و تیغ و گهر / ز اسب و سلیح و کلاه و کمر ...
- معنی: از هر نوعی برای شاه آماده کرد؛ از دینار و دیبا (پارچه ابریشمی) و شمشیر و گهر (جواهر)، از اسب و اسلحه و کلاه و کمر.
- ... ز هر گونه ای شاه را کرد ساز / ز دینار و دیبا و تیغ و گهر / ز اسب و سلیح و کلاه و کمر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
- ... همان نیزه و خنجر هندوان / همان گنج دینار و در و گهر / همان افسر و طوق زرین کمر ...
- معنی: همان نیزه و خنجر هندیها، همان گنج دینار و دُر (مروارید) و گهر (جواهر)، همان افسر (تاج) و گردنبند و کمربند زرین.
- ... همان نیزه و خنجر هندوان / همان گنج دینار و در و گهر / همان افسر و طوق زرین کمر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱
- ... یکی تخت بنهاد پیکر به زر / بدو اندرون چند گونه گهر / یکی تاج با یاره و گوشوار ...
- معنی: تختی ساخت که پیکرش از طلا بود؛ در آن چندین نوع گهر (جواهر) کار گذاشته شده بود. یک تاج با دستبند و گوشواره (نیز بود).
- ... یکی تخت بنهاد پیکر به زر / بدو اندرون چند گونه گهر / یکی تاج با یاره و گوشوار ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۲
- ... دو یاره ز یاقوت و طوقی به زر / به زر اندرون نقش کرده گهر / همی رفت لشکر گروها گروه ...
- معنی: دو دستبند از یاقوت و گردنبندی از طلا؛ در میان طلا جواهرات نقش کرده بود. لشکر گروه گروه در حال حرکت بود.
- ... دو یاره ز یاقوت و طوقی به زر / به زر اندرون نقش کرده گهر / همی رفت لشکر گروها گروه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱
- ... سوی من سر بی نیاز آوری / ببخشمت چندان گهرها ز گنج / کزان پس نباید کشیدنت رنج
- معنی: اگر سر نیازت را به سوی من بیاوری، آنقدر جواهرات از گنج به تو میبخشم که پس از آن نیازی نباشد رنج بکشی.
- ... سوی من سر بی نیاز آوری / ببخشمت چندان گهرها ز گنج / کزان پس نباید کشیدنت رنج
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳ - سخن دقیقی
- ... چو نیکو شد آن نامور کاخ زر / به دیوارها بر نشانده گهر / به گردش یکی باره کرد آهنین ...
- معنی: وقتی آن کاخ زرین نامور زیبا شد، جواهرات را بر دیوارها نشاندند. اطراف آن یک باروی آهنین ساختند.
- ... چو نیکو شد آن نامور کاخ زر / به دیوارها بر نشانده گهر / به گردش یکی باره کرد آهنین ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۵ - سخن دقیقی
- ... نکورنگ اسپان با سیم و زر / به استامها در نشانده گهر / غلامان فرستمت با خواسته ...
- معنی: اسبهای خوشرنگ با نقره و طلا (تزیین شده بودند)؛ در آخورهایشان جواهرات کار گذاشته شده بود. غلامانی با ثروت برایت میفرستم...
- ... نکورنگ اسپان با سیم و زر / به استامها در نشانده گهر / غلامان فرستمت با خواسته ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۲
- ... ازو بستدی جامه و سیم و زر / چنین تا فراوان نماند از گهر / به خانه جز از سرخ گوگرد نیز ...
- معنی: از او جامه و نقره و طلا را گرفتی؛ آنقدر که از جواهرات چیز زیادی نماند. در خانه جز گوگرد سرخ نیز (چیز دیگری نماند)...
- ... ازو بستدی جامه و سیم و زر / چنین تا فراوان نماند از گهر / به خانه جز از سرخ گوگرد نیز ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۶
- ... به آب فرات اندر انداختم / به بازوش بر بستم این یک گهر / پسر خوار شد چون بمیرد پدر ...
- معنی: (نوزاد را) در آب فرات انداختم؛ این یک گهر (جواهر) را به بازویش بستم. (همانند این است که) پسر وقتی پدر بمیرد، خوار میشود. (در اینجا "گهر" به معنای شیء قیمتی و نشانه هویت است.)
- ... به آب فرات اندر انداختم / به بازوش بر بستم این یک گهر / پسر خوار شد چون بمیرد پدر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۷
- ... همه جامه خسروانی به زر / درو بافته چند گونه گهر / نشسته ستاره شمر پیش شاه ...
- معنی: تمام جامههای خسروانی با طلا بود؛ در آن چندین نوع گهر (جواهر) بافته شده بود. ستارهشناس در برابر شاه نشسته بود.
- ... بفرمود داراب ده بدره زر / بیارند پرمایه جامی گهر / ز هر جامه ای تخته فرمود پنج ...
- معنی: داراب فرمان داد ده بدره (کیسه) طلا بیاورند؛ جامی پر از گوهر (جواهرات) باارزش بیاورند. از هر جامه پنج تخته (قواره پارچه) نیز فرمان داد...
- ... همه جامه خسروانی به زر / درو بافته چند گونه گهر / نشسته ستاره شمر پیش شاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۳
- ... سقف خوب رخ را به دارا سپرد / گهرها به گنجور او برشمرد / ازان پس بران رزمگه بس نماند ...
- معنی: سقف زیبا را به دارا سپرد؛ جواهرات را به گنجور او شمرد. پس از آن زیاد در آن رزمگاه نماند.
- ... سقف خوب رخ را به دارا سپرد / گهرها به گنجور او برشمرد / ازان پس بران رزمگه بس نماند ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۸
- ... که از خویشتن بازدارم گزند / فرستمت چندان گهرها ز گنج / کزان پس نبینی تو از گنج رنج ...
- معنی: که از خود گزند را دور کنم؛ آنقدر جواهرات از گنج برایت میفرستم که پس از آن از (جمعآوری) گنج رنجی نبینی.
- ... که از خویشتن بازدارم گزند / فرستمت چندان گهرها ز گنج / کزان پس نبینی تو از گنج رنج ...
۲. "گهر" به معنای اصل و نسب، ذات، شایستگی و خصلت درونی
در این ابیات، "گهر" به ویژگیهای ذاتی، اصالت خانوادگی، نجابت و فضیلت اشاره دارد:
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶
- ... بگو مر مرا تا که بودم پدر / کیم من ز تخم کدامین گهر / چه گویم کیم بر سر انجمن ...
- معنی: به من بگو پدرم که بود؟ من از چه تخم و گوهر (اصل و نسبی) هستم؟ در جمع چه بگویم که چه کسی هستم؟ (پرسش درباره هویت و تبار)
- ... بگو مر مرا تا که بودم پدر / کیم من ز تخم کدامین گهر / چه گویم کیم بر سر انجمن ...
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷
- ... از آن پس چنین گفت با موبدان / که ای پرهنر با گهر بخردان / مرا در نهانی یکی دشمن ست ...
- معنی: پس از آن با موبدان (روحانیون) چنین گفت که ای هنرمندان، ای خردمندان با گوهر (با ذات و اصالت)! من در نهان یک دشمن دارم...
- ... از آن پس چنین گفت با موبدان / که ای پرهنر با گهر بخردان / مرا در نهانی یکی دشمن ست ...
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲
- ... سه خواهر ز یک مادر و یک پدر / پری چهره و پاک و خسرو گهر / به خوبی سزای سه فرزند من ...
- معنی: سه خواهر از یک مادر و یک پدر (بودند)؛ پریچهره و پاک و با گوهر خسروانه (با اصل و نسب پادشاهی)؛ از نظر زیبایی سزاوار سه فرزند من بودند.
- ... کنون این گرامی دو گونه گهر / بباید برآمیخت با یکدگر ...
- معنی: اکنون این دو نوع گوهر (اصل و نسب/نژاد) گرامی باید با یکدیگر آمیخته شوند. (اشاره به ازدواج و پیوند نسلها)
- ... سه خواهر ز یک مادر و یک پدر / پری چهره و پاک و خسرو گهر / به خوبی سزای سه فرزند من ...
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴
- ... کنون گر بجنگ اندر آریم سر / شود آشکارا نژاد و گهر / به زور خداوند خورشید و ماه ...
- معنی: اکنون اگر به جنگ وارد شویم، نژاد و گوهر (اصل و نسب و ذات) آشکار خواهد شد. به یاری خداوند خورشید و ماه...
- ... کنون گر بجنگ اندر آریم سر / شود آشکارا نژاد و گهر / به زور خداوند خورشید و ماه ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴
- ... دو کتف یلان و هش موبدان / ز ضحاک تازی گهر داشتی / به کابل همه بوم و برداشتی ...
- معنی: (فردی که) دو شانهی پهلوانان را داشت و هوش موبدان (دانایان) را؛ او از ضحاک تازی گوهر (تبار و ذات) داشت و در کابل تمام سرزمین را در اختیار گرفته بود.
- ... دو کتف یلان و هش موبدان / ز ضحاک تازی گهر داشتی / به کابل همه بوم و برداشتی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱
- ... چنین داد از نامداران پیام / که ای نامور با گهر پور سام / یکی کار پیش آمد اکنون شگفت ...
- معنی: چنین پیامی از نامداران داد که ای پور سام (رستم) نامور و با گوهر (با اصالت و نجیب)! اکنون کاری شگفت پیش آمده است.
- ... چنین داد از نامداران پیام / که ای نامور با گهر پور سام / یکی کار پیش آمد اکنون شگفت ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱
- ... پدید آمد از تازیان کاستی / یکی با گهر مرد با گنج و نام / درفشی برافراخت از مصر و شام ...
- معنی: از تازیان کاستی پدید آمد؛ مردی با گوهر (با اصالت و نجیب)، با گنج و نام (شهرت)، درفشی از مصر و شام برافراشت.
- ... پدید آمد از تازیان کاستی / یکی با گهر مرد با گنج و نام / درفشی برافراخت از مصر و شام ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲
- ... به خون سنگ را رنگ مرجان کنم / چنان گرم شد رخش آتش گهر / که گفتی برآمد ز پهلوش پر ...
- معنی: (با خون) سنگ را به رنگ مرجان در میآورم؛ رخش (اسب رستم) آنقدر آتشگوهر (آتشذات و پرشور) شد که گویی از پهلویش بال درآورد.
- ... به خون سنگ را رنگ مرجان کنم / چنان گرم شد رخش آتش گهر / که گفتی برآمد ز پهلوش پر ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵
- ... همی بآسمان اندر آید سرم / ز تخم کیم وز کدامین گهر / چه گویم چو پرسد کسی از پدر ...
- معنی: سرم به آسمان خواهد رسید (از عظمت و غرور)؛ از چه تخم و از کدامین گوهر (اصل و نسبی) هستم؟ وقتی کسی از پدرم بپرسد، چه بگویم؟
- ... ز هر سو سپه شد براو انجمن / که هم باگهر بود هم تیغ زن
- معنی: از هر سو سپاه بر او (سهراب) جمع شد، زیرا او هم با گوهر (با اصالت و نجیب) بود و هم شمشیرزن (جنگاور).
- ... همی بآسمان اندر آید سرم / ز تخم کیم وز کدامین گهر / چه گویم چو پرسد کسی از پدر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵
- ... چو آهن ببندد به کان در گهر / گشاده شود چون تو بستی کمر ...
- معنی: (کنایه از کاری که غیرممکن به نظر میرسد) همانطور که آهن در معدن، گوهر (سنگ قیمتی) را میبندد (بوجود میآورد/مخفی میکند)، (کارها) وقتی تو کمر همت بستی، گشاده میشود. (در اینجا "گهر" به مفهوم جوهر و ماهیت نهفته در دل معدن است.)
- ... چو آهن ببندد به کان در گهر / گشاده شود چون تو بستی کمر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰
- ... هنرمند وز خسروان یادگار / هنر بر گهر نیز کرده گذر / سزد گر نمایی به ترکان هنر ...
- معنی: (سیاوش) هنرمند و یادگار پادشاهان بود؛ هنر او از گوهر (ذات و اصالت) او نیز پیشی گرفته بود (یا بر آن افزون شده بود). سزاوار است که هنر خود را به ترکان نشان دهی.
- ... هنرمند وز خسروان یادگار / هنر بر گهر نیز کرده گذر / سزد گر نمایی به ترکان هنر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۶
- ... برآمد ز کشور سراسر دمار / هرآنکس که بد مهتری با گهر / همه پیش رفتند بر خاک سر ...
- معنی: تمام کشور به تباهی کشیده شد؛ هر کس که مهتر و با گوهر (با اصالت و نجیب) بود، همه بر خاک سر (تعظیم کردند یا از بین رفتند).
- ... برآمد ز کشور سراسر دمار / هرآنکس که بد مهتری با گهر / همه پیش رفتند بر خاک سر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
- ... که با برز و اورندی و رای و فر / ترا داد داور هنر با گهر / ز بالا به ایوان نهادند روی ...
- معنی: که خداوند (داور) به تو (سیاوش) قامت بلند و شکوه و اندیشه و جلال، هنر همراه با گوهر (اصالت/ذات پاک) را بخشید. از آن بلندی به سوی ایوان آمدند.
- ... که با برز و اورندی و رای و فر / ترا داد داور هنر با گهر / ز بالا به ایوان نهادند روی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۱
- ... سه چیزست و هر سه به بنداندرست / هنر کی بود تا نباشد گهر / نژاده بسی دیده ای بی هنر / گهر آنک از فر یزدان بود / نیازد به بد دست و بد نشنود ...
- معنی: سه چیز است و هر سه در بند (وابسته به هم) هستند: هنر چگونه وجود دارد تا گوهر (ذات و اصالت) نباشد؟ بسیاری از نژادگان را دیدهای که بیهنرند. گوهر (اصالت و ذات والا) آن است که از شکوه و لطف ایزدی باشد؛ (صاحب آن) دست به بدی دراز نکند و سخن بد نشنود. (این بیت تفاوت و رابطه هنر و گوهر را توضیح میدهد، که گوهر به معنای ذات و اصالت است و هنر میتواند مکمل آن باشد یا نباشد.)
- ... سه چیزست و هر سه به بنداندرست / هنر کی بود تا نباشد گهر / نژاده بسی دیده ای بی هنر / گهر آنک از فر یزدان بود / نیازد به بد دست و بد نشنود ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۶ - سخن فردوسی
- ... سخنهای آن برمنش راستان / چو جامی گهر بود و منثور بود / طبایع ز پیوند او دور بود ...
- معنی: سخنان آن راستگویان (دقیقی)، مانند جامی از گوهر (ذات و ماهیت گرانبها) بود و پراکنده (منثور) بود (اشاره به سخن دقیق که به نظم کشیده نشده بود). (لذا) طبعها از پیوند و نظم دادن آن (دور بودند یا دشوار بود). (در اینجا "گهر" به معنای ارزش و ماهیت درونی سخنان است.)
- ... سخنهای آن برمنش راستان / چو جامی گهر بود و منثور بود / طبایع ز پیوند او دور بود ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲
- ... چه پیش برادر چه پیش پدر / ترا ناسزا خوانم و بدگهر / برآشوبد او را سر از بهر من ...
- معنی: چه در نزد برادر و چه در نزد پدر، تو را ناشایسته و بدگوهر (بد ذات/پست نسب) میخوانم. (آنها) به خاطر من عصبانی خواهند شد...
- ... برادر چو رستم چو دستان پدر / ازین نامورتر که دارد گهر / ازو شاه کابل برآشفت و گفت ...
- معنی: (او) برادری مانند رستم و پدری مانند دستان (زال) دارد؛ چه کسی باگوهرتر (بااصالتتر و نجیبتر) از این (رستم) است؟ از (سخن) او شاه کابل برآشفت و گفت...
- ... چه پیش برادر چه پیش پدر / ترا ناسزا خوانم و بدگهر / برآشوبد او را سر از بهر من ...