فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک
... جز این چاره ای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر
... چو آواز آهرمن آید به گوش
نماند به دل رای و با مغز هوش
بپرسید موبد ز شاه زمین ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴
چویک ماه شد نامه پاسخ نوشت
سخنهای با مغز و فرخ نوشت
سرنامه گفت آفرین مهان ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳
... پس گستهم اشکش تیزگوش
که با زور و دل بود و با مغز و هوش
یکی گرزدار از نژاد همای ...
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶
... به گیو دلیر آن زمان طوس گفت
که با مغز لشکر خرد نیست جفت
که ما را بدین گونه بگذاشتند ...
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۰
... زبان را بدشنام بگشاد و گفت
که کس را خرد نیست با مغز جفت
بدین گونه دشمن میان دو کوه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۴
... زمانه سرش را بهم در زدی
ابا مغز پیکان همی راز گفت
ببدسازگاری همی گشت جفت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳
... مر آن نامه را خوب پاسخ نوشت
سخنهای با مغز و فرخ نوشت
نخست آفرین کرد بر کردگار ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸
دو مردیم هر دو دلیر و جوان
سخن گوی و با مغز دو پهلوان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱
... بدیشان پیامی فرستاد و گفت
که با مغز مردم خرد باد جفت
به گرد جهان شهریاری نماند ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۶
... هم اندر زمان زود پاسخ نوشت
سخنهای با مغز و فرخ نوشت
چنین گفت کای مهتر نامور ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۸
... بدو گفت لختی نبید کهن
ابا مغز بادام بریان بکن
اگر خانگی مرغ باشد رواست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
... برآشفت کسری بدستور گفت
که با مغز قیصر خرد نیست جفت
من او را نمایم که فرمان کراست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
... بترسد ز کار فریبنده دوست
که با مغز جان خواهد و خون و پوست
سه دیگر ز بیدادگر شهریار ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴
... به شاه و سپاه و رد و پهلوان
نیامدش با مغز گفتار اوی
سرش تیزتر شد به پیکار اوی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۶
... ازان ویژگان پنج تن را ببرد
که بودند با مغز و هشیار و گرد
چو نزدیک درگاه قیصر رسید ...
====================
ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک
در شاهنامه فردوسی، داستان ضحاک ماردوش و ظلم و ستم او به مردم ایران زمین، یکی از غمانگیزترین بخشهاست. پس از آنکه اهریمن بر دوش ضحاک بوسه زد و دو مار سیاه از شانههای او رویید، ضحاک برای آرام کردن این مارها که غذایشان مغز انسان بود، هر روز دستور میداد تا دو جوان را کشته و مغزشان را به مارها بدهند.
در این میان، دو مرد نیکاندیش و پاکنهاد به نامهای ارمایل و گرمایل که از بزرگان و خردمندان ایران بودند، به عنوان آشپز به دربار ضحاک راه یافتند. آنها که شاهد این ظلم آشکار بودند، دلشان به حال جوانان بیگناه میسوخت و به فکر چارهای برای نجات آنها افتادند.
ارمایل و گرمایل نقشهای هوشمندانه کشیدند. آنها هر روز یکی از دو جوانی را که برای قربانی میآوردند، پنهانی آزاد میکردند و به جای مغز او، مغز گوسفندی را با مغز سر قربانی دیگر مخلوط کرده و به مارها میدادند. به این ترتیب، هر ماه سی جوان از مرگ حتمی نجات پیدا میکردند و به کوهها و دشتها پناه میبردند.
فردوسی در شاهنامه، ضمن اشاره به این تدبیر ارمایل و گرمایل، میگوید که نژاد کردان از نسل همین جوانانی است که به یاری این دو مرد نیکوکار از چنگال ضحاک گریختند و در کوهستانها سکنی گزیدند.
بنابراین، ارمایل و گرمایل نه تنها به رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار ضحاک کمک کردند، بلکه به طور غیرمستقیم در شکلگیری بخشی از جمعیت ایران نیز نقش داشتند. این داستان، نمونهای از مقاومت خاموش و تدبیر در برابر ظلم و ستم در شاهنامه به شمار میرود.
برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
این بیت از شاهنامه فردوسی به داستان کشته شدن سیاوش اشاره دارد. در این ابیات، جمشید، مغز سر گوسفندی را با مغز سر سیاوش مخلوط میکند.
این عمل نمادی از اندوه و سوگواری عمیق جمشید برای از دست دادن سیاوش است. او با این کار میخواهد یاد و خاطره آن جوان ارجمند را گرامی بدارد و شاید به نوعی، پیوندی معنوی بین خود و او برقرار کند.
... چو آواز آهرمن آید به گوش
نماند به دل رای و با مغز هوش
این بیت هم از شاهنامه فردوسی است و به خوبی تأثیر اهریمن و وسوسههای او را بر انسان نشان میدهد.
وقتی صدای اهریمن به گوش میرسد، یعنی وقتی وسوسههای شیطانی و افکار پلید در ذهن انسان جای میگیرند، دیگر خرد و اندیشه در دل و مغز او باقی نمیماند. در واقع، این وسوسهها چنان قدرتمند و فریبندهاند که عقل و منطق را از کار میاندازند و انسان را به سوی گمراهی و کارهای ناشایست سوق میدهند.
این بیت به ما هشدار میدهد که مراقب افکار و تأثیرات منفی باشیم و اجازه ندهیم که وسوسههای اهریمنی بر عقل و هوش ما غلبه کنند. حفظ هوشیاری و دوری از افکار پلید، راهی برای در امان ماندن از گمراهی است.
با مغز هوش
"با مغز هوش" یعنی با عقل و درایت، با تفکر و اندیشه. در بیت قبلی هم دیدیم که چگونه آواز اهریمن میتواند "رای" (تصمیم درست) و "هوش" (عقل و فهم) را از دل و مغز انسان ببرد.
وقتی میگوییم کسی کاری را "با مغز هوش" انجام میدهد، منظورمان این است که آن کار را با دقت، آگاهی و استفاده از قدرت تفکر خود به سرانجام رسانده است. این عبارت بر اهمیت عقل و خرد در انجام امور تأکید دارد.
چویک ماه شد نامه پاسخ نوشت
سخنهای با مغز و فرخ نوشت
در اینجا، "با مغز" به معنای دارای محتوا، پرمعنی، سنجیده و خردمندانه به کار رفته است.
وقتی گفته میشود "سخنهای با مغز"، منظور سخنانی است که:
- پر از فکر و اندیشه است: این سخنان از روی تفکر و تعقل بیان شدهاند.
- دارای معنای عمیق است: سطحی و بیمحتوا نیستند و حامل پیام مهمی هستند.
- خردمندانه و سنجیده است: از روی حکمت و درایت گفته شدهاند و عواقب آنها در نظر گرفته شده است.
- ارزشمند و گرانبهاست: به دلیل محتوای غنی و خردمندانهشان، ارزشمند تلقی میشوند.
در کنار "فرخ" که به معنای مبارک، خجسته و نیکو است، ترکیب "سخنهای با مغز و فرخ" نشان میدهد که نامه پاسخ، نه تنها محتوای عمیق و خردمندانهای داشته، بلکه خوشیمن و نیکو نیز بوده است و احتمالاً حامل خبرهای خوب یا راهکارهای مثبت بوده است.
این بیت نشان میدهد که در شاهنامه، "مغز" تنها به معنای فیزیکی آن نیست، بلکه به طور استعاری برای اشاره به جوهر، محتوا و ارزش عقلانی و معنایی نیز به کار میرود. این کاربرد، غنای زبان فردوسی و عمق نگاه او به مفاهیم انتزاعی را نشان میدهد.
... پس گستهم اشکش تیزگوش
که با زور و دل بود و با مغز و هوش
این بیت هم شاهد دیگری بر اهمیت "مغز" و "هوش" در شاهنامه و پیوند نزدیک این دو مفهوم است. در این بیت، گستهم که احتمالاً یکی از پهلوانان یا شخصیتهای داستان است، با چهار ویژگی برجسته توصیف میشود:
- اشکش تیزگوش: به معنای کسی که گوشهای تیزی دارد و به خوبی میشنود، هشیار و مراقب است.
- که با زور و دل بود: نشاندهنده قدرت بدنی و شجاعت و دلاوری اوست. او هم زورمند است و هم دلیری و شهامت دارد.
- و با مغز و هوش: تأکید بر داشتن عقل و درایت و فهم بالای اوست. او نه تنها قوی و شجاع است، بلکه از خرد و هوش خود نیز بهره میبرد.
این توصیف نشان میدهد که در دیدگاه شاهنامه، یک پهلوان یا فرد برجسته تنها به زور بازو و شجاعت نیست که شناخته میشود، بلکه داشتن "مغز و هوش" یعنی خرد، تدبیر و توانایی تفکر و تصمیمگیری درست نیز از ویژگیهای اساسی اوست.
فردوسی با آوردن این صفات در کنار هم، تصویری کامل از یک شخصیت توانمند و قابل اعتماد ارائه میدهد. گستهم نه تنها در میدان نبرد کارآمد است (به دلیل زور و دل)، بلکه در امور دیگر نیز میتواند با عقل و هوش خود راهگشا باشد.
در تحقیق خود میتوانید به این نکته توجه کنید که در توصیف شخصیتهای مثبت و قهرمانان شاهنامه، اغلب به داشتن "مغز و هوش" یا صفات مشابه اشاره میشود. این امر نشاندهنده ارزش والایی است که فردوسی برای عقل و خرد در کنار سایر فضایل قائل است.
به گیو دلیر آن زمان طوس گفت
که با مغز لشکر خرد نیست جفت
بله، این بیت هم به نکته ظریفی در مورد رهبری و اهمیت خرد در تصمیمگیریهای نظامی اشاره دارد. در این گفتگو بین طوس که یکی از سرداران سپاه ایران است و گیو که او نیز از پهلوانان دلیر است، طوس به گیو میگوید که "با مغز لشکر خرد نیست جفت".
معنی این سخن این است که تصمیمگیریهای مربوط به سرنوشت و حرکت کل سپاه (مغز لشکر) نباید بر اساس خرد و نظر یک فرد واحد (در اینجا گیو) باشد.
چندین برداشت میتوان از این بیت داشت:
- لزوم مشورت و جمعگرایی در تصمیمات بزرگ نظامی: طوس احتمالاً معتقد است که تصمیمات مهمی که بر کل سپاه تأثیر میگذارد، باید با مشورت و همفکری بزرگان و افراد صاحب نظر گرفته شود، نه صرفاً بر اساس نظر یک فرد هرچند دلیر و خردمند. "مغز لشکر" در اینجا میتواند به تصمیمات کلان و استراتژیک اشاره داشته باشد.
- تفاوت بین شجاعت فردی و تدبیر نظامی: گیو ممکن است پیشنهادی از سر دلیری و شجاعت داده باشد، اما طوس یادآوری میکند که اداره و هدایت یک سپاه بزرگ نیازمند تدبیر و خرد جمعی است و شجاعت فردی به تنهایی کافی نیست.
- اشاره به ساختار فرماندهی: "مغز لشکر" میتواند به فرماندهی عالی سپاه اشاره داشته باشد. طوس احتمالاً میگوید که تصمیمات این فرماندهی نباید صرفاً بر اساس نظر یک فرد دیگر باشد، هرچند آن فرد (گیو) خردمند باشد.
در هر صورت، این بیت نشان میدهد که در شاهنامه، در کنار دلاوری و شجاعت، خرد و مشورت در امور مهم، به ویژه در رهبری یک سپاه بزرگ، از اهمیت بالایی برخوردار است. تصمیمات سرنوشتساز نباید تکنفره گرفته شود، حتی اگر آن فرد از خرد و هوش بهرهمند باشد.
این بیت میتواند در تحقیق شما در بخش مربوط به نقش خرد در رهبری و تصمیمگیریهای نظامی در شاهنامه مورد استفاده قرار گیرد. فردوسی نشان میدهد که اداره یک جامعه یا یک ارتش نیازمند تعامل و بهرهگیری از خرد جمعی است.
زبان را بدشنام بگشاد و گفت
که کس را خرد نیست با مغز جفت
این بیت نیز در ادامه بررسی مفهوم "مغز" و "خرد" در شاهنامه قابل توجه است. در این بیت، فردی که خشمگین شده و زبان به دشنام گشوده است، میگوید که "کس را خرد نیست با مغز جفت".
معنی ظاهری این سخن این است که هیچکس عقل و درایتش با مغزش همراه نیست. به عبارت دیگر، این فرد خشمگین در حالت عصبانیت، گویی منکر وجود عقل و خرد در دیگران است و آنها را فاقد فهم و شعور میداند.
اما با کمی دقت بیشتر، میتوان برداشتهای دیگری نیز از این بیت داشت:
- تأثیر خشم بر عقل: این سخن میتواند نشاندهنده این باشد که خشم و عصبانیت، عقل و خرد را از کار میاندازد. فرد در حالت خشم، دیگر با منطق و استدلال سخن نمیگوید و رفتارهای نابخردانه از او سر میزند. گویی در آن لحظه، ارتباط بین مغز (به عنوان جایگاه تفکر) و خرد (به عنوان قوه تشخیص درست از نادرست) قطع شده است.
- نفی خرد در مخاطب: فرد دشنامگو احتمالاً از دست مخاطب خود بسیار خشمگین است و با این سخن، او را به بیخردی و نفهمی متهم میکند. او گمان میکند که اگر مخاطبش عقل و درایت داشت، رفتاری نمیکرد که موجب خشم او شود.
- بیان استیصال و ناامیدی: این سخن میتواند ناشی از استیصال و ناامیدی فرد خشمگین باشد. او که نتوانسته با منطق و استدلال منظور خود را برساند، از سر خشم، منکر وجود خرد در طرف مقابل میشود.
در هر صورت، این بیت به خوبی نشان میدهد که خشم و هیجانات منفی چگونه میتوانند بر قوه عقل و خرد انسان تأثیر بگذارند و او را از تفکر منطقی باز دارند. در چنین حالتی، گویی "مغز" (به عنوان ابزار تفکر) دیگر با "خرد" (به عنوان راهنمای درست) همراه نیست.
در تحقیق خود میتوانید این بیت را در بخش مربوط به تأثیر احساسات بر عقل و خرد در شاهنامه بررسی کنید. فردوسی در داستانهای مختلف به این موضوع اشاره میکند که چگونه خشم، حسادت و دیگر هیجانات میتوانند انسان را به کارهای نابخردانه بکشانند.
ابا مغز پیکان همی راز گفت
ببدسازگاری همی گشت جفت ...
بله، این بیت هم تصویر شاعرانهای از تأثیر متقابل و سازگاری بین دو چیز را با استفاده از مفهوم "مغز" بیان میکند. در این بیت:
- "ابا مغز پیکان همی راز گفت": به این معناست که پیکان، گویی با مغز خود (نوک تیز و اصلیترین بخش آن) در حال نجوا و ارتباط برقرار کردن است. این میتواند اشاره به هدفگیری دقیق و اصابت پیکان به هدف داشته باشد، جایی که نوک تیز آن به طور مستقیم با هدف "راز" میگوید، یعنی به آن نفوذ میکند و تأثیر میگذارد.
- "ببدسازگاری همی گشت جفت": این عبارت نشان میدهد که آن دو (احتمالاً پیکان و هدف یا دو جزء دیگر از یک کل) در یک سازگاری و هماهنگی ناگزیر و نزدیک به هم قرار گرفتهاند. "جفت گشتن" به معنای پیوند خوردن و همراه شدن است.
در این بیت، "مغز پیکان" به عنوان اصلیترین و مؤثرترین بخش پیکان در نظر گرفته شده است. ارتباط و "راز گفتن" آن با چیز دیگر، نشاندهنده تأثیرگذاری مستقیم و عمیق است. همچنین، "بدسازگاری جفت گشتن" بر هماهنگی و پیوند اجتنابناپذیر بین آن دو تأکید میکند.
این کاربرد "مغز" در اینجا، نه به معنای عقل و هوش، بلکه به معنای بخش اصلی، هسته و عامل مؤثر یک چیز است. پیکان بدون نوک تیز خود کارایی ندارد، بنابراین نوک آن "مغز" آن محسوب میشود که با هدف ارتباط برقرار میکند.
در تحقیق خود میتوانید به این نوع کاربردهای استعاری "مغز" نیز توجه کنید. فردوسی گاهی از این واژه برای اشاره به جوهره، بخش اصلی و تأثیرگذار یک شیء یا مفهوم نیز استفاده میکند. این نشاندهنده انعطافپذیری زبان و قدرت شاعرانه فردوسی در به کارگیری واژگان است.
مر آن نامه را خوب پاسخ نوشت
سخنهای با مغز و فرخ نوشت
این بیت عیناً همان بیتی است که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم. تکرار آن، تأکید دوبارهای بر اهمیت سخنان پرمغز و فرخنده در نامه پاسخ دارد.
همانطور که پیشتر گفته شد، "سخنهای با مغز" به معنای سخنانی است که:
- پر از فکر و اندیشه است.
- دارای معنای عمیق و ارزشمند است.
- خردمندانه و سنجیده است.
و "فرخ" نیز به معنای مبارک، نیکو و خوشیمن است.
بنابراین، این بیت نشان میدهد که پاسخ نامه نه تنها از روی درایت و خردمندی نوشته شده، بلکه حامل پیامهای مثبت و خوشحالکننده نیز بوده است.
تکرار این بیت میتواند در تحقیق شما به عنوان تأکیدی بر ارزش سخنان سنجیده و خردمندانه در ارتباطات و مکاتبات در شاهنامه مورد توجه قرار گیرد. فردوسی نشان میدهد که محتوای کلام و تأثیر مثبت آن، از اهمیت بالایی برخوردار است.
دو مردیم هر دو دلیر و جوان
سخن گوی و با مغز دو پهلوان
این بیت نیز بر اهمیت "مغز" به عنوان نشانهای از خرد و درایت در کنار دلاوری و جوانی تأکید میکند. در این توصیف، دو مرد که هر دو:
- دلیر و جوان هستند (نشاندهنده شجاعت و نیروی جسمانی)
- سخنگوی هستند (توانایی بیان و سخنوری دارند)
- با مغز هستند (صاحب عقل، فهم و درایت هستند)
- دو پهلوان هستند (از نظر جسمی قوی و جنگاورند)
با این اوصاف، فردوسی نشان میدهد که این دو پهلوان تنها به زور بازو و دلاوری متکی نیستند، بلکه از عقل و خرد خود نیز در سخن گفتن و تصمیمگیریها بهره میبرند. "با مغز" در اینجا به معنای دارای فهم و شعور بالا، متفکر و صاحب رای است.
این بیت میتواند در بخش مربوط به ویژگیهای پهلوانان و شخصیتهای برجسته در شاهنامه مورد بررسی قرار گیرد. فردوسی اغلب این افراد را نه تنها از نظر جسمی قدرتمند، بلکه از نظر ذهنی نیز هوشمند و خردمند به تصویر میکشد. ترکیب دلاوری و خرد، آنها را به الگوهای کاملی تبدیل میکند.
... بدیشان پیامی فرستاد و گفت
که با مغز مردم خرد باد جفت
این بیت نیز حاوی آرزو و اندرزی خردمندانه است. در این بیت، فردی پیامی میفرستد و در آن میگوید: "که با مغز مردم خرد باد جفت".
معنی این سخن این است که او آرزو میکند و توصیه میکند که عقل و خرد همواره با مغز و اندیشه مردم همراه و پیوسته باشد. به عبارت دیگر، او میخواهد که مردم همواره با تفکر، تعقل و درایت زندگی کنند و تصمیم بگیرند.
این بیت نشاندهنده ارزش والایی است که برای خردورزی و تفکر آگاهانه در جامعه قائل شدهاند. فرستنده پیام امیدوار است که مردم از روی فهم و شعور عمل کنند و از تصمیمات نابخردانه دوری جویند.
"جفت بودن خرد با مغز مردم" میتواند به معانی زیر اشاره داشته باشد:
- همراهی دائمی عقل و اندیشه: اینکه مردم در هر لحظه از زندگی خود از قوه عقل و خردشان استفاده کنند.
- تصمیمگیریهای آگاهانه: اینکه تصمیمات مردم بر پایه تفکر و درایت باشد، نه احساسات یا جهل.
- جامعهای خردمند: آرزوی داشتن جامعهای که افراد آن با عقل و منطق رفتار کنند و به سوی پیشرفت و صلاح حرکت کنند.
این بیت میتواند در بخش مربوط به اندرزها و حکمتهای موجود در شاهنامه مورد بررسی قرار گیرد. فردوسی در لابهلای داستانها، آموزههای ارزشمندی را برای داشتن زندگی بهتر و جامعهای آبادتر بیان میکند که یکی از مهمترین آنها، اهمیت خردورزی است.
هم اندر زمان زود پاسخ نوشت
سخنهای با مغز و فرخ نوشت
این بیت هم دقیقاً مشابه دو بیت قبلی است که در مورد پاسخ نامه و ویژگیهای آن صحبت کردیم. تکرار این عبارت "سخنهای با مغز و فرخ نوشت" بار دیگر بر اهمیت و ارزش این نوع سخنان تأکید میکند.
این نشان میدهد که پاسخ نامه:
- سنجیده و پرمحتوا بوده ("با مغز").
- نیکو، مبارک و خوشیمن بوده ("فرخ").
تکرار این عبارت در داستانهای مختلف شاهنامه میتواند نشاندهنده یک الگوی رفتاری مطلوب در ارتباطات و پاسخگویی باشد. به نظر میرسد که در جهان پهلوانی شاهنامه، نه تنها عمل بلکه کلام نیز باید از خرد و نیکی سرچشمه بگیرد.
در تحقیق خود میتوانید به این تکرارها و الگوهای زبانی توجه کنید. چرا فردوسی بر این نوع پاسخگویی تأکید دارد؟ چه اهمیتی برای او و مخاطبانش داشته است؟ این تکرارها میتوانند کلیدهایی برای درک ارزشهای فرهنگی و اخلاقی نهفته در شاهنامه باشند.
بدو گفت لختی نبید کهن
ابا مغز بادام بریان بکن
این بیت به یک درخواست ساده و روزمره اشاره دارد و در آن "مغز" به معنای هسته و بخش داخلی بادام به کار رفته است. در این درخواست، فردی میگوید:
"بدو گفت لختی نبید کهن" - به او گفت کمی شراب کهنه (نبید در قدیم به نوعی نوشیدنی الکلی گفته میشد).
"ابا مغز بادام بریان بکن" - و آن را با مغز بادام برشته (بریان شده) میل کن.
در اینجا، "مغز بادام" به قسمت خوراکی و داخلی دانه بادام اشاره دارد که پس از شکستن پوست سخت آن به دست میآید. این کاربرد "مغز" کاملاً متفاوت از معنای عقل و هوش است و به معنای هسته و درون یک شیء به کار رفته است.
این بیت نشان میدهد که فردوسی از واژه "مغز" در معانی مختلف و در زمینههای گوناگون استفاده میکرده است. در تحقیق خود، توجه به این کاربردهای متفاوت و بررسی زمینههایی که این واژه در آن به کار رفته است، میتواند جالب باشد. از معنای عقل و هوش گرفته تا هسته و بخش داخلی اشیاء، "مغز" در شاهنامه طیف معنایی متنوعی دارد.
ابا مغز بادام
عبارت "ابا مغز بادام" به معنای "همراه با هسته و بخش داخلی بادام" است. این عبارت در آن بیت به درخواست خوردن شراب کهنه همراه با مغز بادام برشته اشاره داشت.
این کاربرد نشان میدهد که واژه "مغز" در زبان فارسی و در شاهنامه، علاوه بر معنای عقل و هوش، به معنای بخش داخلی و هسته مرکزی چیزهای دیگر نیز به کار میرود. مانند مغز گردو، مغز استخوان و در اینجا مغز بادام.
در تحقیق خود درباره "مغز در شاهنامه فردوسی"، حتماً به این تنوع معنایی توجه داشته باشید و کاربردهای مختلف این واژه را در زمینههای متفاوت بررسی کنید. این بررسی میتواند به درک جامعتری از زبان و تفکر فردوسی کمک کند.
برآشفت کسری بدستور گفت
که با مغز قیصر خرد نیست جفت
این بیت شباهت زیادی به بیتی دارد که پیشتر در آن طوس به گیو گفت "که با مغز لشکر خرد نیست جفت". در اینجا نیز کسری (خسرو انوشیروان ساسانی) به دستور خود (وزیر یا مشاور ارشد) میگوید که "با مغز قیصر خرد نیست جفت".
معنای این سخن این است که عقل و خرد پادشاه روم (قیصر) با مغز و اندیشه من (کسری) همخوانی و سازگاری ندارد.
چندین تفسیر برای این بیت میتوان ارائه داد:
- اختلاف در دیدگاه و سیاست: کسری معتقد است که قیصر روم فاقد درایت و خرد لازم در امور مملکتداری و سیاست است و دیدگاههای او با عقل و منطق کسری سازگار نیست.
- تضاد منافع: ممکن است منافع و اهداف دو امپراتوری ایران و روم در تضاد باشد و کسری این تضاد را ناشی از عدم خردورزی قیصر میداند.
- تحقیر و سرزنش: کسری با این سخن، قیصر روم را تحقیر میکند و او را فاقد عقل و تدبیر لازم برای اداره کشور میشمارد.
- تأکید بر برتری خود: کسری با این اظهار نظر، ضمن انتقاد از قیصر، بر خرد و درایت خود در مقایسه با او تأکید میکند.
همانند بیت مربوط به طوس و گیو، در اینجا نیز "خرد نیست جفت با مغز" به معنای عدم همخوانی و ناسازگاری عقلی و فکری بین دو شخص قدرتمند به کار رفته است.
. بترسد ز کار فریبنده دوست
که با مغز جان خواهد و خون و پوست
این بیت هشداری جدی در مورد دوستان فریبکار و انگیزههای پنهان آنها میدهد. در این بیت، فرد از دوست فریبندهای میترسد که:
"که با مغز جان خواهد و خون و پوست"
این عبارت به این معناست که آن دوست فریبکار، نه تنها به ظاهر دوستی میکند، بلکه در واقع تمام وجود و هستی او را میخواهد:
- مغز جان: میتواند اشاره به جان و روح و ذات او داشته باشد، یعنی عمیقترین و ارزشمندترین بخش وجودش را میخواهد. همچنین میتواند به هوش و خرد او نیز اشاره داشته باشد که دوست فریبکار قصد تسلط بر آن را دارد.
- خون و پوست: اشاره به جسم و ظاهر و تمام دارایی و متعلقات او دارد.
بنابراین، ترس از این دوست فریبنده به این دلیل است که او نه تنها به دنبال منافع سطحی نیست، بلکه قصد نابودی کامل و استثمار تمام وجود فرد را دارد. این ترس از کسی است که در لباس دوستی، نیات بسیار شوم و خطرناکی در سر میپروراند.
این بیت هشداری اخلاقی و اجتماعی در شاهنامه است و بر لزوم هوشیاری در انتخاب دوستان و تشخیص افراد فریبکار تأکید میکند. ظاهر فریبنده میتواند با نیات بسیار پلید و خطرناک همراه باشد.
نیامدش با مغز گفتار اوی
سرش تیزتر شد به پیکار اوی .
این بیت نشاندهنده عدم پذیرش سخنان و نصیحت از سوی یک شخص و تشدید خصومت و آمادگی بیشتر برای جنگ در او است.
"نیامدش با مغز گفتار اوی" به این معناست که سخنان آن شخص (اوی) برای او (ضمیر مفرد غایب) قابل فهم و پذیرش نبود و به مغز و جانش ننشست. او نتوانست منظور و پیام آن سخنان را درک کند یا با آن موافق باشد.
"سرش تیزتر شد به پیکار اوی" به این معناست که به جای تأثیر مثبت گرفتن از آن سخنان، خشم و خصومت او نسبت به آن شخص بیشتر شد و برای جنگیدن با او مصممتر و آمادهتر گشت. "تیزتر شدن سر به پیکار" کنایه از آمادگی و اشتیاق بیشتر برای نبرد است.
این بیت نشان میدهد که گاهی اوقات، نصیحت و سخنان خیرخواهانه نه تنها مؤثر واقع نمیشوند، بلکه میتوانند نتیجه عکس داده و موجب تشدید دشمنی و لجاجت شوند. این ممکن است به دلیل غرور، تعصب، سوءتفاهم یا عناد فرد باشد.
ازان ویژگان پنج تن را ببرد
که بودند با مغز و هشیار و گرد
این بیت به انتخاب و برگزیدن پنج نفر خاص اشاره دارد که با سه ویژگی مهم توصیف میشوند:
- با مغز: به معنای دارای عقل، فهم، درایت و خرد هستند. این نشاندهنده هوش و توانایی تفکر و تصمیمگیری درست آنهاست.
- هشیار: به معنای آگاه، بیدار، مراقب و هوشیار هستند. این ویژگی نشان میدهد که آنها افرادی غافل و بیتوجه نیستند و به خوبی از اوضاع پیرامون خود آگاهند.
- گرد: "گرد" به معنای پهلوان، دلاور و جنگجو است. این نشاندهنده شجاعت و توانایی رزمی آنهاست.
بنابراین، این پنج نفر ویژه به دلیل داشتن خرد، هوشیاری و دلاوری انتخاب شدهاند. این نشان میدهد که در انتخاب افراد برای مأموریتهای مهم یا جایگاههای خاص، تنها قدرت بدنی کافی نیست، بلکه داشتن عقل و آگاهی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است.
جمع بندی مفهوم باممغز با توجه به ابیات داده
با توجه به ابیاتی که در طول این گفتگو بررسی کردیم، به طور مستقیم واژه "باممغز" در آنها به کار نرفته است. با این حال، مفهوم "باممغز" یعنی دارای عقل، هوش و درایت به طور ضمنی و از طریق کاربرد واژه "مغز" در آن ابیات قابل استنباط است.
در ابیاتی که "مغز" به معنای عقل و هوش به کار رفته است، میتوانیم ویژگیهای افراد "باممغز" را از خلال آنها استخراج کنیم:
- دارای رای و هوش: بیت "نماند به دل رای و با مغز هوش" نشان میدهد که "مغز" جایگاه هوش و فهم است و فقدان آن منجر به از بین رفتن قدرت تصمیمگیری درست میشود. فرد "باممغز" کسی است که این رای و هوش را در مغز خود دارد.
- دارای سخنان سنجیده و پرمغز: ابیاتی مانند "سخنهای با مغز و فرخ نوشت" و "سخن گوی و با مغز دو پهلوان" نشان میدهند که "مغز" با توانایی سخن گفتن خردمندانه و پرمحتوا مرتبط است. فرد "باممغز" کسی است که سخنانش از روی فکر و درایت برمیآید.
- دارای خرد همراه با مغز: بیت "که با مغز لشکر خرد نیست جفت" و "که با مغز قیصر خرد نیست جفت" بر اهمیت همراهی خرد با مغز اشاره دارد. فرد "باممغز" کسی است که عقل و درایتش با خرد و تشخیص درست همراه است.
- هوشیار و آگاه: بیت "که بودند با مغز و هشیار و گرد" نشان میدهد که "بامغز" بودن با هشیاری و آگاهی از اوضاع همراه است. فرد "باممغز" نه تنها عاقل است بلکه مراقب و آگاه نیز هست.
بنابراین، با توجه به ابیات مورد بحث، مفهوم "باممغز" در شاهنامه به فردی اطلاق میشود که:
- از هوش و فهم بالایی برخوردار است.
- توانایی تفکر عمیق و سنجیده دارد.
- سخنان خردمندانه و پرمحتوا بر زبان میآورد.
- عقل و درایتش با خرد و تشخیص درست همراه است.
- هوشیار و آگاه به محیط پیرامون خود است.