فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵
...بهار دل افروز پژمرده شد
دلش را غم و رنج بسپرده شد ...
... یکایک بدستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگ سرو سهی
به بالین رودابه شد زال زر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱
... گر آید ز گردون برو بر گزند
شود برگ پژمرده و بیخ سست
سرش سوی پستی گراید نخست ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱
... بدو بر شود تیره روشن چراغ
کند برگ پژمرده و بیخ سست
سرش سوی پستی گراید نخست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۰
... ببالید قیصر ز گفتار اوی
برافروخت پژمرده رخسار اوی
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱
... زواره بیامد به نزدیک اوی
ورا دید پژمرده و زردروی
بدو گفت رو تیغ هندی بیار ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۷
... تو خواهش کنی گر ترا بخشدم
مگر بخت پژمرده بدرخشدم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
... ... پیاده همی رفت گریان دو میل
بیامد چوطلخند را مرده دید
دل لشکر از درد پژمرده دید
سراپای او سر به سر بنگرید ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه
... گیاها ز خشک و ز تر برگزید
ز پژمرده و آنچ رخشنده دید
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر
... ازان پس کزو دید مهر و وفا
چو دانا رخ شاه پژمرده یافت
روانش به درد اندر آزرده یافت ...
۳۶۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۵
... به درگاه بر بود چون پرده دار
چو پژمرده شد چادر آفتاب
همی ساخت هر مهتری جای خواب ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸
... از آن پس به روی سپه بنگرید
سران را همه گونه پژمرده دید
ز رنج نبرد و ز خون ریختن ...
=====================
واژه «پژمرده» در ادبیات فارسی، به خصوص در اشعار فردوسی و شاهنامه، نقشی عمیق و چند وجهی دارد. این واژه اغلب بهعنوان نمادی از ضعف، فرسودگی یا پایان یک حالت طبیعی و مثبت بهکار میرود. در بخشهای مختلف شاهنامه، فردوسی از این واژه استفاده کرده است تا وضعیتهای روحی، اجتماعی یا حتی طبیعی را به تصویر بکشد. برای مثال:
طبیعت پژمرده: اشاره به فصل یا حالتی دارد که در آن طبیعت شادابیت خود را از دست داده و پژمرده شده است. این استعارهای است از فروریختن زیبایی یا قدرت.
حال روحی انسان: فردوسی گاه از این واژه برای توصیف افراد و روحیهٔ آنها استفاده کرده است. برای مثال، وقتی شخصی دچار رنج، اضطراب یا شکستی میشود، او را پژمرده توصیف میکند.
نیروهای اجتماعی و جمعی: گاهی پژمردگی در شاهنامه نمایانگر زوال قدرت یا سلطه یک پادشاه یا جامعه است.
.بهار دل افروز پژمرده شد دلش را غم و رنج بسپرده شد ..
این بیت زیبا از شاهنامه، تصویری شاعرانه و تراژیک از زوال شادی و فرو نشستن دل به غم و رنج را به نمایش میگذارد. «بهار دل افروز» که نماد طراوت، زندگی و نشاط است، با کلمه «پژمرده» به حالتی از پایان و افسردگی میرسد. «دلش را غم و رنج بسپرده شد» نیز نشانگر تسلیم شدن دل در برابر رنجها و دشواریهای زندگی است.
یکایک بدستان رسید آگهی که پژمرده شد برگ سرو سهی
این بیت شاهنامه تصویری زیبا از زوال و گذر طبیعت ارائه میدهد. در اینجا، «پژمرده شد برگ سرو سهی» اشارهای دارد به از دست رفتن شکوه و زیبایی؛ «سرو سهی» که نمادی از وقار، استقامت و شکوه است، با پژمردگی خود به نوعی انتقال مفهوم زوال را بیان میکند.
در ادامه، «یکایک بدستان رسید آگهی» نشانگر انتشار خبری مهم است. این خبر احتمالاً دلالت بر وقوع رویدادی تأثیرگذار دارد که این گذر و پژمردگی را به همراه آورده است.
شود برگ پژمرده و بیخ سست سرش سوی پستی گراید نخست .
این بیت از شاهنامه نیز تصویری بسیار زیبا و عمیق از سقوط و افول ارائه میدهد. «پژمرده شدن برگ و سست شدن بیخ» میتواند بهعنوان نمادی از ضعف، شکست، یا کاهش قدرت یک فرد، یک موجود زنده، یا حتی یک جامعه یا تمدن تفسیر شود. عبارت «سرش سوی پستی گراید نخست» نیز آغاز این نزول و انحطاط را به تصویر میکشد، که میتواند استعارهای از از دست رفتن شکوه و عظمت باشد.
این بیت شاید در مورد یکی از شخصیتهای داستان یا روایتی خاص از شاهنامه باشد، که در آن قدرت و عظمت فرد یا گروهی به دلایلی از بین میرود.
کند برگ پژمرده و بیخ سست سرش سوی پستی گراید نخست
این دو بیت از شاهنامه فردوسی در قالبی استعاری، سقوط و افول را به تصویر میکشد. عبارت «کند برگ پژمرده و بیخ سست» اشاره به ضعف بنیادی یا از دست رفتن انرژی و حیات دارد؛ و «سرش سوی پستی گراید نخست» نمایانگر شروع این انحطاط و سقوط است، بهطوری که نخستین نشانههای این زوال، افتادن به سمت ضعف یا ناتوانی است. این تصویرسازی میتواند اشارهای هم به انسانها و هم به طبیعت یا حتی قدرت و حکومتها باشد که در زمان ضعف و سستی به سمت پایان خود حرکت میکنند.
شاهنامه با چنین تصاویر هنرمندانهای، نهتنها واقعیتهای تاریخی یا اجتماعی، بلکه مفاهیم فلسفی و اخلاقی عمیقی را مطرح میکند
... ببالید قیصر ز گفتار اوی برافروخت پژمرده رخسار اوی
این بیت زیبا و پرمعنا از شاهنامه فردوسی، نمایانگر تاثیر کلمات و گفتار بر روح و روان انسانهاست. «ببالید قیصر ز گفتار اوی» تصویری از غرور، رضایت یا شادمانی قیصر در واکنش به سخنان مطرحشده را ارائه میدهد. این نشان میدهد که کلام خردمندانه و ارزشمند میتواند حتی چهرههای برجسته و قدرتمند را تحت تأثیر قرار دهد.
در ادامه، «برافروخت پژمرده رخسار اوی» نمایانگر یک تغییر مثبت و شکوفایی دوباره در چهرهای پژمرده است. این مفهوم به طور استعاری تأکید میکند که سخنان الهامبخش و مثبت میتوانند زندگی دوباره به روحیهی فرد ببخشند و انرژی و شادی را برگردانند.
... زواره بیامد به نزدیک اوی ورا دید پژمرده و زردروی
این بیت از شاهنامه فردوسی تصویرگر لحظهای است که زواره، یکی از شخصیتهای شاهنامه، به ملاقات فردی میرود که در شرایطی ناگوار قرار دارد. «ورا دید پژمرده و زردروی» نشانگر حال پریشان و ظاهری افسرده این شخص است. این توصیف ممکن است بیانگر تاثیر اندوه و رنجی باشد که بر این فرد غالب شده است، و فردوسی با مهارت شاعرانه خود حال درونی شخصیت را در ظاهرش نمایان میکند.
... تو خواهش کنی گر ترا بخشدم مگر بخت پژمرده بدرخشدم
این بیت زیبا از شاهنامه فردوسی تصویری از امید و آرزو در دل انسان را به نمایش میگذارد. «تو خواهش کنی گر ترا بخشدم» نشاندهنده درخواست و نیاز به لطف و بخشش از سوی دیگری است. سپس، در ادامه، عبارت «مگر بخت پژمرده بدرخشدم» نماد امید به بازگشت خوشبختی و رونق پس از دورهای از پژمردگی و سختی است.
این بیت بهطور ضمنی مفهوم انتظار و امیدواری را در لحظات دشوار بیان میکند، جایی که انسان تلاش میکند با تکیه بر لطف و محبت دیگران یا نیرویی بالاتر، زندگی خود را دوباره به سمت روشنی و شکوفایی هدایت کند.
بیامد چوطلخند را مرده دید دل لشکر از درد پژمرده دید
این دو بیت از شاهنامه فردوسی لحظهای تاثیرگذار و غمانگیز را به تصویر میکشند. در مصرع اول، «بیامد چوطلخند را مرده دید»، مرگ شخصیتی به نام طلخند بیان شده است، که به شدت بر مخاطبان و شخصیتهای داستان تاثیر گذاشته است. مصرع دوم، «دل لشکر از درد پژمرده دید»، حال و هوای غم و اندوه حاکم بر لشکر را توصیف میکند که پژمردگی دل آنها، نماد رنج و ناراحتی عمیق در میان جمع است.
این ابیات، به خوبی قدرت فردوسی را در به تصویر کشیدن احساسات انسانی، از غم و ناامیدی گرفته تا واکنش جمعی به یک تراژدی، نشان میدهند.
. گیاها ز خشک و ز تر برگزید ز پژمرده و آنچ رخشنده دید
این بیت زیبا از شاهنامه فردوسی، تصویری از دقت و گزینشگری هوشمندانه را به نمایش میگذارد. در مصرع اول، «گیاها ز خشک و ز تر برگزید»، اشاره به تفکیک گیاهان بر اساس وضعیت و ویژگیهای آنها دارد. این گزینش نمادی از تصمیمگیری آگاهانه و تمایز میان مفید و غیرمفید است.
در مصرع دوم، «ز پژمرده و آنچ رخشنده دید»، این جداسازی ادامه مییابد و بین گیاهان پژمرده و آنهایی که هنوز رخشنده و شاداب هستند، تفاوت قائل میشود. این توصیف میتواند استعارهای از ارزیابی دقیق و انتخاب بهترین گزینهها در شرایط مختلف باشد.
فردوسی با چنین تصاویری، اهمیت خردمندی و گزینش درست را در زندگی به زیبایی بیان میکند.
چو دانا رخ شاه پژمرده یافت روانش به درد اندر آزرده یافت
این بیت شاهنامه فردوسی تصویری عمیق از تأثیر وضعیت یک شاه بر مشاور یا فرد دانا را نشان میدهد. «چو دانا رخ شاه پژمرده یافت»، بیانگر مشاهدهی حالات ظاهری شاه است که پژمردگی و ضعف را نشان میدهد. این حالت نه تنها جسمی بلکه میتواند نمایانگر غم یا بحران درونی باشد.
در ادامه، «روانش به درد اندر آزرده یافت»، نشاندهنده اثر روانی این وضعیت بر فرد دانا است. این بخش بیانگر همدلی و تأثیرات عاطفی متقابل در میان افراد است؛ چرا که درد و رنج شاه، در روان اطرافیانش نیز بازتاب مییابد.
فردوسی به زیبایی، ارتباط عمیق میان حالات ظاهری، درونی و تاثیر آن بر دیگران را به تصویر کشیده است.
چو پژمرده شد چادر آفتاب همی ساخت هر مهتری جای خواب
این بیت از شاهنامه فردوسی تصویری از فرارسیدن شب و پایان روز را با زبانی شاعرانه و استعاری به تصویر میکشد. «چو پژمرده شد چادر آفتاب» اشاره به غروب خورشید و فروکش کردن نور و شکوه روز دارد؛ خورشید همچون چادری روشن و زیبا که حالا پژمرده و کمفروغ شده است. سپس، «همی ساخت هر مهتری جای خواب» بیانگر آغاز استراحت و آماده شدن بزرگان برای خواب است، که نشاندهنده انتقال از فعالیت روزانه به آرامش شبانه است.
. از آن پس به روی سپه بنگرید سران را همه گونه پژمرده دید
این بیت از شاهنامه تصویری از وضعیتی ناگوار را به نمایش میگذارد. «از آن پس به روی سپه بنگرید» نشاندهنده لحظهای است که فرمانده یا شخص مهمی به لشکر نگاه میکند تا حال و هوای آنها را بسنجد. «سران را همه گونه پژمرده دید» بیانگر پریشانی، افسردگی یا شکست روحیهی فرماندهان و نیروهای سپاه است. این وضعیت ممکن است ناشی از نبرد، سختیها یا فقدان امید باشد.
=========================
در شاهنامه فردوسی، واژه «پژمرده» بارها برای توصیف حالاتی از اندوه، ضعف یا از دست رفتن شکوه و نشاط استفاده شده است. برخی از ابیاتی که شامل این واژه هستند عبارتاند از:
بهار دل افروز پژمرده شد / دلش را غم و رنج بسپرده شد توصیف اندوه و فروریختن شادی و طراوت.
یکایک بدستان رسید آگهی / که پژمرده شد برگ سرو سهی اشارهای به از دست رفتن زیبایی و عظمت سرو.
شود برگ پژمرده و بیخ سست / سرش سوی پستی گراید نخست نمادی از سقوط و انحطاط.
ببالید قیصر ز گفتار اوی / برافروخت پژمرده رخسار اوی تصویری از بازگشت شادابی و امید به چهرهای پژمرده.
زوراه بیامد به نزدیک اوی / ورا دید پژمرده و زردروی توصیف ظاهر افسرده و حال رنجور یک شخصیت.
تو خواهش کنی گر ترا بخشدم / مگر بخت پژمرده بدرخشدم امید به بازگشت سعادت پس از ناامیدی.
بیامد چوطلخند را مرده دید / دل لشکر از درد پژمرده دید توصیفی از اندوه عمیق و جمعی لشکر.
گیاها ز خشک و ز تر برگزید / ز پژمرده و آنچ رخشنده دید اشاره به جداسازی و تفکیک مفید از غیرمفید.
چو دانا رخ شاه پژمرده یافت / روانش به درد اندر آزرده یافت توصیف تأثیر حالات شاه بر اطرافیان.
چو پژمرده شد چادر آفتاب / همی ساخت هر مهتری جای خواب استعارهای از غروب آفتاب و پایان روز.
از آن پس به روی سپه بنگرید / سران را همه گونه پژمرده دید نمایانگر شکست روحیه در میان لشکر.
این ابیات هر یک در فضایی خاص از شاهنامه ظاهر شده و مفاهیمی عمیق و مرتبط با شرایط شخصیتها یا داستان را بیان میکنند.
==================
در اینجا طبقهبندی ابیات شامل واژه «پژمرده» از شاهنامه فردوسی به شکل موضوعی ارائه شده است:
1. اندوه و افسردگی فردی:
بهار دل افروز پژمرده شد / دلش را غم و رنج بسپرده شد
زواره بیامد به نزدیک اوی / ورا دید پژمرده و زردروی
2. زوال و فروریختن طبیعت یا زیبایی:
یکایک بدستان رسید آگهی / که پژمرده شد برگ سرو سهی
شود برگ پژمرده و بیخ سست / سرش سوی پستی گراید نخست
گیاها ز خشک و ز تر برگزید / ز پژمرده و آنچ رخشنده دید
3. ضعف و شکست در جمع یا سپاه:
از آن پس به روی سپه بنگرید / سران را همه گونه پژمرده دید
بیامد چوطلخند را مرده دید / دل لشکر از درد پژمرده دید
4. بازگشت امید و شکوفایی دوباره:
ببالید قیصر ز گفتار اوی / برافروخت پژمرده رخسار اوی
تو خواهش کنی گر ترا بخشدم / مگر بخت پژمرده بدرخشدم
5. استعاره از پایان روز و زمان:
چو پژمرده شد چادر آفتاب / همی ساخت هر مهتری جای خواب
6. تأثیر حالات رهبری بر اطرافیان:
چو دانا رخ شاه پژمرده یافت / روانش به درد اندر آزرده یافت