۱
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم
... چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
چنین است فرجام کار جهان ...
۲
فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱ - پادشاهی کیومرث سی سال بود
... پسر بد مر او را یکی خوب روی
هنرمند و همچون پدر نامجوی
سیامک بدش نام و فرخنده بود ...
۳
فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث
... به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که ت آید به بر ...
... جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سر آمد بر او روزگار ...
۴
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱ - پادشاهی جمشید هفتصد سال بود
... چنین سال پنجه برنجید نیز
ندید از هنر بر خرد بسته چیز
همه کردنی ها چو آمد به جای ...
... که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید ...
۵
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود
... پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند ...
۶
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰ - آزاد شدن دختران جمشید را از بند ضحاک به دست فریدون
... ندیدیم کس کاین چنین زهره داشت
بدین پایگه از هنر بهره داشت
کش اندیشه گاه او آمدی ...
۷
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲
... سپاهی نباید که به پیشه ور
به یک روی جویند هر دو هنر
یکی کارورز و یکی گرزدار ...
۸
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶
... بزرگ آمدت تیره بیدار خرد
ندیدی هنر با یکی بیشتر
کجا دیگری زو فرو برد سر ...
۹
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۲
... بدو داد و چندی برآمد درنگ
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه ...
... نیامدش ز اختر زمانی زیان
هنرها که آید شهان را به کار
بیاموختش نامور شهریار ...
۱۰
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳
... شود تیزدندان و گردد دلیر
چنان نامور بی هنر چون بود
کش آموزگار آفریدون بود ...
۱۱
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱
... فروزنده ملک بر تخت عاج
ابا این هنرها یکی بنده ام
جهان آفرین را پرستنده ام ...
۱۲
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶
... بر او مهربانم به بر روی و موی
به سوی هنر گشتمش مهرجوی
پرستنده آگه شد از راز او ...
۱۳
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰
... نشاننده زال بر تخت زر
به مردی هنر در هنر ساخته
خرد از هنرها برافراخته
من او را بسان یکی بنده ام ...
۱۴
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۱
... که باشند هر دو به شادی همال
ازین دو هنرمند پیلی ژیان
بیاید ببندد به مردی میان ...
۱۵
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲
... همش نام و هم رای روشن روان
هنرها همه هست و آهو یکی
که گردد هنر پیش او اندکی
شود شاه گیتی بدین خشمناک ...
۱۶
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵
... مگر آنکه سام یلستم پدر
و گر هست با این نژادم هنر
ز مادر بزادم بینداختی ...
۱۷
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸
... برآمد کنون برکشد شاخ و یال
ازو شهر توران شود بی هنر
به کین تو آید همان کینه ور ...
... بپژمرد و برزد یکی سرد باد
شد آن نامور پرهنر شهریار
به گیتی سخن ماند زو یادگار
۱۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴
... وزان پس به سالار بیدار گفت
که ما را هنر چند باید نهفت
به دستوری شاه من شیروار ...
... چنین گفت قارن که تا زاده ام
تن پرهنر مرگ را داده ام
فریدون نهاد این کله بر سرم ...
۱۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱
... فزونم به بخت و به فر و به داد
فزون بایدم زان ایشان هنر
جهانجوی باید سر تاجور ...
... اگر شایدی بردن این بد بسر
به مردی و گنج و به نام و هنر
منوچهر کردی بدین پیشدست ...
۲۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹
... به نیروی یزدان پیروزگر
به بخت و به شمشیر تیز و هنر
چو بینند تاو بر و یال من ...
۲۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۲
... نخست آفرین کرد بر دادگر
کزو دید پیدا به گیتی هنر
خرد داد و گردان سپهر آفرید ...
... ز لشکر یکایک همه برگزید
ازیشان هنر خواست کاید پدید
چنین گفت کامروز فرزانگی ...
۲۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴
... بدو گفت پیش فرستاده شو
هنرها پدیدار کن نو به نو
چنان کن که گردد رخش پر ز شرم ...
۲۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
... که هرگونه ای مردم آید به کار
مرا این هنرها ز اولاد خاست
که بر هر سویی راه بنمود راست ...
۲۴
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱
... ستمکاره خوانیمش ار دادگر
هنرمند دانیمش ار بی هنر
اگر مرگ دادست بیداد چیست ...
۲۵
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶
... سخن زین درازی چه باید کشید
هنر برتر از گوهر آمد پدید
چو افراسیاب آن سخنها شنود ...
۲۶
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳
... چرا چون ترا خواند باید پسر
بدین زور و این دانش و این هنر
تو مردان جنگی کجا دیده ای ...
۲۷
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵
... میان جوان را نبود آگهی
بماند از هنر دست رستم تهی
دو شیراوژن از جنگ سیر آمدند ...
... که کاووس را بی گمان بد رسد
ازین پرهنر ترک نوخاسته
بخفتان بر و بازو آراسته ...
۲۸
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳
... سخن گفتن رزم و راندن سپاه
هنرها بیاموختش سر به سر
بسی رنج برداشت و آمد به بر ...
... بسی رنج بردی و دل سوختی
هنرهای شاهانم آموختی
پدر باید اکنون که بیند ز من
هنرهای آموزش پیلتن
گو شیردل کار او را بساخت ...
۲۹
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵
... چو گرد پی رخش تو نیل نیست
ز گیتی هنرمند و خامش توی
که پروردگار سیاوش توی ...
... سپه بردی و جنگ را خواستی
که بخت و هنر داری و راستی
همی از لبت شیر بوید هنوز
که زد بر کمان تو از جنگ توز
همیشه هنرمند بادا تنت
رسیده به کام دل روشنت ...
۳۰
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷
... نخست آفرین کرد بر دادگر
کزو دید نیروی و فر و هنر
خداوند هوش و زمان و مکان ...
... چو تو نیست اندر جهان سر به سر
به جنگ از تو جویند شیران هنر
ندیدی بدیهای افراسیاب ...