۵۴
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴
... که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
اگر کوه آتش بود بسپرم
ازین تنگ خوارست اگر بگذرم ...
... به نیروی یزدان نیکی دهش
کزین کوه آتش نیابم تپش
خروشی برآمد ز دشت و ز شهر ...
چو از کوه آتش به هامون گذشت
خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت ...
... بیامد بمالید رخ را به خاک
که از تف آن کوه آتش برست
همه کامه دشمنان گشت پست ...
۵۶
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸
... ز خون دلم رخ ببایست شست
ببایست بر کوه آتش گذشت
مرا زار بگریست آهو به دشت ...
۵۹
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱
... که بودی یکی بی کران رود آب
یکی کوه آتش به دیگر کران
گرفته لب آب نیزه وران
۱۵۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر
... سزد گر در پادشا نسپرد
اگر پادشا کوه آتش بدی
پرستنده را زیستن خوش بدی
================================
- کوه آتش 7
- بکردار کوه آتشی برفروز..........که سنگ و سر چاه گردد چو روز
- اگر پادشا کوه آتش بدی.........پرستنده را زیستن خوش بدی