۱۴۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۳
... بشد زاد فرخ به خسرو بگفت
که لشکر همه یار گشتند و جفت
مرا بیم جانست اگر نیز شاه ...
۱۴۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۵
... شب تیره شاه جهان خفته بود
چو شیرین به بالینش بر جفته بود
چو آواز آن پاسبانان شنید ...
۱۴۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱
... بخندید خسرو به آواز گفت
که این رای تو با خرد نیست جفت
گرو شهریارست پس من کیم ...
۱۴۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵
... مرا مهرهرمزد خوانند گفت
غریبم بدین شهر بی یار و جفت
چنین گفت خسرو که آمد زمان ...
۱۴۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۶
... که از سوک خسرو برآمد دو ماه
کنون جفت من باش تا برخوری
بدان تا سوی کهتری ننگری ...
... یکی آنک باشرم و باخواستست
که جفتش بدو خانه آراستست
دگرآنک فرخ پسر زاید او ...
... به پوشیدگی نیز مویش بود
بدان گه که من جفت خسرو بدم
به پیوستگی در جهان نو بدم ...
... ورا گفت جز تو نباید کسم
چو تو جفت یابم به ایران بسم
زن خوب رخ پاسخش داد باز ...
۱۴۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲
... چو نامه به مهر اندر آورد گفت
که پوینده با آفرین باد جفت
که این نامه نزد برادر برد ...
۱۴۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۴
... ردا زیر پیروز بفگند و گفت
که ما نیزه و تیغ داریم جفت
ز دیبا نگویند مردان مرد ...
۱۴۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۰
... بدو آسیابان به تشویر گفت
که جز تنگ دستی مرا نیست جفت
اگر نان کشکینت آید به کار ...
۱۵۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۴
کس آمد به ماهوی سوری بگفت
که شاه جهان گشت با خاک جفت
سکوبا و قسیس و رهبان روم ...
۱۵۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۶
... به شمشیر دستش ببرید و گفت
که این دست را در بدی نیست جفت
چو دستش ببرید گفتا دو پا ...
۱۵۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۴
... بیامد برشاه و این را بگفت
جهاندار با درد وغم گشت جفت
ورا آن سخن بتر آمد ز مرگ ...
۱۵۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
... فرستاد نزدیک بهرام وگفت
که بخت سپهری تو رانیست جفت
همی بشنوی چندپند و سخن ...
... چو بهرام جنگی بخیمه بخفت
همه شب دلش بود با جنگ جفت
چنان دید درخواب بهرام شیر ...
... سر پر هنر پر ز تیمار شد
شب تیره با درد و غم بود جفت
بپوشید آن خواب و با کس نگفت ...
... بیامد بخراد برزین بگفت
که بهرام را نیست جز دیو جفت
دبیران بجستند راه گریز ...
۱۵۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۶
... از آن پس بخراد برزین بگفت
که یک روز با رنج ما باش جفت
نگه کن کز ایرانیان کشته کیست ...
... چو بهرام بهرام را دید گفت
که هرگز مبادی تو با خاک جفت
از آن پس بپرسیدش از ترک زشت ...
... غمی گشت و با لشکر خویش گفت
که این پیش رو را هزبرست جفت
شمار سپاهش پدیدار نیست ...
۱۵۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷
... طلایه بیامد بپرموده گفت
که بهرام را جام و باغست جفت
سپهدار ازان جنگیان شش هزار ...
۱۵۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸
... چو خراد برزین چنان دید گفت
که این پهلوان را خرد نیست جفت
بیامد بنزد دبیر بزرگ ...
۱۵۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹
... عنان تگاور بدو داد وگفت
که با تو همیشه خرد باد جفت
پیاده ز دهلیز کاخ اندرون ...
... چو آن زن یلان سینه را دید گفت
پرستنده ای راکه ای خوب جفت
برو تیز و آن شیر دل را بگوی ...
... بدان زن چوبرگشت بهرام گفت
که با تاج تو مشتری باد جفت
بدو گفت پیروزگر باش زن ...
... ازان پس ببهرام بهرام گفت
که ای با خردیاروبا رای جفت
چه گویی کزین جستن تخت وگنج ...
۱۵۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
... یکی بانگ برزد برآنکس که گفت
که با دخمه تنگ باشید جفت
که باشاه باشد کجا پهلوان ...
... به آیین گشسب آن زمان شاه گفت
که از رای دوریم و با باد جفت
چو او شد چه سازیم بهرام را ...
۱۵۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳
... ابر شهریار آفرین کرد و گفت
که با جان خسرو خرد باد جفت
چو روی زمین گشت چون پر زاغ ...
۱۶۰
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۳
... کزین شاه را دل نگردد دژم
سزد گر نداری روان جفت غم
همان به که لشکر بدین سو بریم ...
۱۶۱
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۷
چو بهرام برگشت با طوس گفت
که با جان پاکت خرد باد جفت
بدان کان فرودست فرزند شاه ...
۱۶۲
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۸
... سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
بفرمود تا نامبردار چند ...
۱۶۳
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۹
... که از پیل جنگی نگرداند اسپ
که جفتست با خواهر ریونیز
بکین آمدست این جهانجوی نیز ...
۱۶۴
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۳
... بخسرو تخوار سراینده گفت
که این را ز ایران کسی نیست جفت
که فرزند گیوست مردی دلیر ...
۱۶۵
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۴
... جریره بتخت گرامی بخفت
شب تیره با درد و غم بود جفت
بخواب آتشی دید کز دژ بلند ...
۱۶۶
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۸
... تژاو آن زمان با پرستنده گفت
که دشوار کار آمد ای خوب جفت
فروماند این اسپ جنگی ز کار ...
۱۶۷
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰
... بنزد فریبرز بردند و گفت
که آمد سزا را سزاوار جفت
همه ساله بخت تو پیروز باد ...
۱۶۸
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۲
... چو بیژن سخن با فریبرز گفت
نکرد او خرد با دل خویش جفت
یکی بانگ برزد به بیژن که رو ...
۱۶۹
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳
... شما را ز رنگ و نگارست گفت
مرا آنک شد نام با ننگ جفت
گر ایدونک تازانه بازآورم ...
... ز پیران بپرسید و پیران بگفت
که بهرام را از یلان نیست جفت
بمهرش بدادم بسی پند خوب ...
۱۷۰
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۵
... برو آفرین کرد بسیار و گفت
که از پهلوانان ترا نیست جفت
دو هفته ز ایوان افراسیاب ...