۱
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم
... پدید آمد این گنبد تیز رو
شگفتی نماینده نو به نو
ابر ده و دو هفت شد کدخدای ...
... یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره بر او بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنایی فزود ...
۲
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱
... جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند ...
۳
فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳
... چو این کرده شد ساز دیگر گرفت
یکی چاره کرد از شگفتی شگفت
جوانی برآراست از خویشتن ...
... ببوسید و شد بر زمین ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
دو مار سیه از دو کتفش برست ...
۴
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳
... به خورشید رویان جهاندار گفت
که چونین شگفتی بشاید نهفت
که گر از من این داستان بشنوید ...
۵
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷
... کی نامور پاسخ آورد زود
که از من شگفتی بباید شنود
که چون کاوه آمد ز درگه پدید ...
۶
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱
... که او داشتی گنج و تخت و سرای
شگفتی به دل سوزگی کدخدای
ورا کندرو خواندندی بنام ...
... به دشنام زشت و به آواز سخت
شگفتی بشورید با شوربخت
بدو گفت هرگز تو در خان من ...
۷
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲
کنون پرشگفتی یکی داستان
بپیوندم از گفته باستان ...
... بر آن خرد خون از دو دیده چکان
شگفتی بر او بر فگندند مهر
بماندند خیره بدان خوب چهر ...
۸
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳
... گرازان بیاورد سالار بار
شگفتی بماند اندر او شهریار
بر آن برز بالای آن خوب چهر ...
... پدر زال را تنگ در برگرفت
شگفتی خروشیدن اندر گرفت
بفرمود تا بازگردد ز راه ...
۹
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۵
... سراپای پر بوی و رنگ و نگار
شگفتی به رودابه اندر بماند
همی نام یزدان بر او بر بخواند ...
۱۰
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶
... چنین سرخ دو بسد شیر بوی
شگفتی بود گر شود پیرجوی
جهانی سراسر پر از مهر تست ...
۱۱
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹
... نگه کرد زال اندران ماه روی
شگفتی بماند اندران روی و موی
چنین داد پاسخ که این نیست داد ...
۱۲
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰
... که ما مر ترا یک به یک بنده ایم
نه از بس شگفتی سرافگنده ایم
ابا آنکه مهراب ازین پایه نیست ...
۱۳
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵
... چو شد دوخته یک کران از دهانش
بماند از شگفتی به بیرون زبانش
هم اندر زمان دیگری همچنان ...
۱۴
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲
پس آن نامه سام پاسخ نوشت
شگفتی سخنهای فرخ نوشت
که ای نامور پهلوان دلیر ...
۱۵
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۴
... نگه کرد سام اندران ماه روی
یکایک شگفتی بماند اندروی
ندانست کش چون ستاید همی ...
۱۶
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶
... چنان بی گزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
یکی بچه بد چون گوی شیرفش ...
۱۷
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷
... فرو هشته از تاج پر همای
ز رستم همی در شگفتی بماند
برو هر زمان نام یزدان بخواند ...
۱۸
فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲
... چو افراسیابش به هامون بدید
شگفتید ازان کودک نارسید
ز ترکان بپرسید کین اژدها ...
۱۹
فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۳
... همه لشکر ما به هم بردرید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
درفش مرا دید بر یک کران ...
۲۰
فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۴
سپهدار ترکان دو دیده پرآب
شگفتی فرو ماند ز افراسیاب
یکی مرد با هوش را برگزید ...
۲۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴
... بماند بدو چشمت از خیرگی
تو کوتاه بگزین شگفتی ببین
که یار تو باشد جهان آفرین ...
۲۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۷
... نیارست رفتن بر پهلوان
دلش زان شگفتی به دو نیم بود
کش از رستم و اژدها بیم بود ...
... روان خون گرم از بر تیره خاک
تهمتن ازو در شگفتی بماند
همی پهلوی نام یزدان بخواند ...
۲۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹
... ابا نامداران ز بهر شکار
چو از دشتبان این شگفتی شنید
به نخچیر گه بر پی شیر دید ...
۲۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴
... چو پیغام بشنید و نامه بخواند
دژم گشت و اندر شگفتی بماند
به رستم چنین گفت کاین جست و جوی ...
۲۵
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۴
... چو پیغام بشنید و نامه بخواند
ز کردار خود در شگفتی بماند
چو برخواند نامه سرش خیره شد ...
۲۶
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸
... به آمل بروی زمین آمدند
نکردش تباه از شگفتی جهان
همی بودنی داشت اندر نهان ...
۲۷
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲
... خروشان ازان درد بازآمدند
شگفتی فرو مانده از کار ژند
به سهراب گفتند شد ژنده رزم ...
۲۸
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵
... پر از درد باب و پر از رنج پور
جهانا شگفتی ز کردار تست
هم از تو شکسته هم از تو درست ...
۲۹
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶
... وگر باره زیر اندرش آهنست
شگفتی روانست و رویین تنست
شب تیره آمد سوی لشکرش ...
۳۰
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸
... ترادل برین گونه از بهر کیست
بگفت آن شگفتی که خود کرده بود
گرامی تر خود بیازرده بود ...
۳۱
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱
... ازان پس که بنمود پنچاه و هشت
بسر بر فراوان شگفتی گذشت
همی آز کمتر نگردد بسال ...
۳۲
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳
... سپهبد گرفتش سر اندر کنار
شگفتی ز دیدار او خیره ماند
بروبر همی نام یزدان بخواند ...
۳۳
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴
... نه پیداست رازش درین آسمان
نه اندر زمین این شگفتی بدان
نشان بداندیش ناپاک زن ...
۳۴
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶
... بپرسید گرسیوز نامجوی
که بگشای لب زین شگفتی بگوی
چنین گفت پرمایه افراسیاب ...
۳۵
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳
... که اینت به آیین خور و ماه جفت
یکی اندر آی و شگفتی ببین
بزرگی و رای جهان آفرین ...
۳۶
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
... برآشفت پیران به کلباد گفت
که چونین شگفتی نشاید نهفت
چه کردید با گیو و خسرو کجاست ...
۳۷
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱
... کز او شادمانی و ز او مستمند
شگفتی به گیتی ز رستم بس است
کزو داستان بر دل هرکس است ...
۳۸
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
... چو چوپان چنان دید بنمود پشت
چو باد از شگفتی هم اندر شتاب
بدیدار اسپ آمد افراسیاب ...
... چو چوپان بر شاه توران رسید
بدو باز گفت آن شگفتی که دید
که تنها گله برد رستم ز دشت ...
... بران کو چنان پهلوان آفرید
کسی این شگفتی بگیتی ندید
که مردم بود خود بکردار اوی ...
۳۹
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱ - اندر ستایش سلطان محمود
... چنین بود تا بود دور زمان
به نوی تو اندر شگفتی ممان
یکی را همه بهره شهد است و قند ...
۴۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۹
... وزان اختر فیلسوفان روم
شگفتی که آید بدان مرز و بوم
بدو گفت هیشوی کامروز شاد ...
۴۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۰
... سرآمد شما را همه ترس و بیم
شوید آن شگفتی ببینید گرم
کزان بیشتر کس ندیدست چرم ...
... همه بیشه سرتابسر اژدهاست
تو نیز ار شگفتی ببینی رواست
بیامد دمان کرد آهنگ من ...
۴۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱
... گر آن کشته آید به دست تو بر
شگفتی شوی در جهان سربسر
ازو یاورت پاک یزدان بود ...
۴۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲
... چو نزدیک هیشوی و اهرن رسید
همه یاد کرد آن شگفتی که دید
به اهرن چنین گفت کان اژدها ...
۴۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۰ - سخن دقیقی
... بسی دشمنان را کند ناپدید
شگفتی تر از کار او کس ندید
چو آید سرانجام پیروز باز ...
۴۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۲ - سخن دقیقی
... بشد آفتاب از جهان ناپدید
چه داند کسی کان شگفتی ندید
بپوشیده شد چشمه آفتاب ...
۴۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۸ - سخن دقیقی
... بکشتند زیشان به هر سو بسی
نبخشودشان ای شگفتی کسی
۴۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰
... بیفتاد از درد و بیهوش گشت
ستاره شمرکان شگفتی بدید
بران تاجدار آفرین گسترید ...
۴۸
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۴
... همی آتش آمد ز کامش برون
چو اسفندیار آن شگفتی بدید
به یزدان پناهید و دم درکشید ...
۴۹
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۸
... برفتی برابر بروبر چهار
چو اسفندیار آن شگفتی بدید
یکی باد سرد از جگر برکشید ...
۵۰
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۰
... دو دیده تر و خاکسار آمدند
چو اسفندیار آن شگفتی بدید
دو رخ کرد از خواهران ناپدید ...
۵۱
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۹
... پراندیشه از کوه شد باز جای
بگفت آن شگفتی به موبد که دید
وزان راه آسان سر اندر کشید ...
۵۲
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۹
... می آورد و رامشگران را بخواند
ز رستم همی در شگفتی بماند
چو هنگامه رفتن آمد فراز ...
۵۳
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲
... نشیند برانگیزد از گور شور
سپه در شگفتی فروماندند
بران نامدار آفرین خواندند ...
۵۴
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۴
... ازان زخم پیکان شده پرشتاب
شگفتی بمانده بد اسفندیار
همی گفت کای داور کامگار ...
۵۵
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶
... وگر بگذرد رنج و سختی بود
شگفتی نمایم هم امشب ترا
ببندم ز گفتار بد لب ترا ...
۵۶
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲
... که دارد بران کودک خرد مهر
ستاره شمرکان شگفتی بدید
همی این بدان آن بدین بنگرید ...
۵۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۴
... سیم بار آوازش آمد به گوش
شگفتی دلش تنگ شد زان خروش
به فرزانه گفت این چه شاید بدن ...
... شکسته رواق اندر آمد ز جای
چو سالار شاه آن شگفتی بدید
سرو پای داراب را بنگرید
چنین گفت کاینت شگفتی شگفت
کزین برتر اندیشه نتوان گرفت ...
... همی گفت کای دادگر یک خدای
کسی در جهان این شگفتی ندید
نه از کار دیده بزرگان شنید ...
۵۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۵
... بیامد صلیبی گرفته به مشت
چو زو رشنواد آن شگفتی بدید
ز شادی دل پهلوان بردمید ...
۵۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۶
... که پیروز باشید همواره شاد
که کس در جهان این شگفتی ندید
نه از موبد پیر هرگز شنید ...
۶۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۱
... مرا تاج یزدان به سر بر نهاد
شگفتی تر از کار من در جهان
نبیند کسی آشکار و نهان ...
۶۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۸
چو آن پاسخ نامه دارا بخواند
ز کار جهان در شگفتی بماند
سرانجام گفت این ز کشتن بتر ...
۶۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۵
... دمادم به ده شب پس یکدگر
همی خواب دید این شگفتی نگر
به هندوستان هرک دانا بدند ...
۶۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۰
... چو شاه جهان نامه هاشان بخواند
ز گفتارشان در شگفتی بماند
به نامه هر اندام را زو یکی ...
۶۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۱
... چو قیدافه آن نامه او بخواند
ز گفتار او در شگفتی بماند
به پاسخ نخست آفرین گسترید ...
۶۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۲
... سکندر بپرسید از سرکشان
که ایدر چه دارد شگفتی نشان
چنین گفت با او یکی مرد پیر ...
۶۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۳
... فرو شد بران چشمه لاژورد
ز یزدان پاک آن شگفتی بدید
که خورشید گشت از جهان ناپدید ...
۶۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۸
... که ای شاه پیروز پاکیزه رای
شگفتیست ایدر که اندر جهان
کسی آن ندید آشکار و نهان
درختیست ایدر دو بن گشته جفت
که چونان شگفتی نشاید نهفت
یکی ماده و دیگری نر اوی ...
... بپرسید چون بگذریم از درخت
شگفتی چه پیش آید ای نیک بخت
چنین داد پاسخ کزو بگذری ...
۶۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۲
... چو مردم بر و کتف و چون گاو دم
بمرد از شگفتی هم آنگه که زاد
سزد گر نباشد ازان زن نژاد
ببردند هم در زمان نزد شاه
بدو کرد شاه از شگفتی نگاه
به فالش بد آمد هم انگاه گفت ...
۶۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۵
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
بدانگه که بگشاد راز از نهفت ...
۷۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۵
... سر و چشم و رویش ببوسید و گفت
که چونین شگفتی نشاید نهفت
به دل هرگز این یاد نگذاشتم ...
۷۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۶
... بدان فر و آن شاخ و آن گردگاه
شگفتی فروماند از کار اوی
ز بالا و فرهنگ و دیدار اوی ...
۷۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۹
... به آب اندرون شد تنش ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
ز لشکر خروشی برآمد چو کوس ...
۷۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۸
... به دیده بدید آنچ نشنیده بود
جهاندار زان در شگفتی بماند
همه موبدان و ردان را بخواند ...
۷۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۱
... میان یکی مرز سوراخ شد
شگفتی خروشی به گوش آمدم
کزان بیم جای خروش آمدم ...
۷۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۸
... بشد شاه و بنشست بر تخت اوی
شگفتی فروماند از بخت اوی
جوان رفت و آورد خایه دویست ...
۷۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۳
... که یزدان گشاید در آسمان
شگفتیست این کز گمان بگذرد
هم از رای داننده مرد خرد ...
۷۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۱
... خروشیدن زنگ با کرنای
شگفتی بان بارگه بر بماند
دلش را به اندیشه اندر نشاند ...
۷۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۲
چو بشنید شد نامه را خواستار
شگفتی بماند اندران نامدار
چو آن نامه برخواند مرد دبیر ...
۷۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
... سخنهاش بشنید و نامه بخواند
بپیچید و اندر شگفتی بماند
ز گفتار کسری سرافزار مرد ...
۸۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر
... بران شاخ باریک شد ناپدید
فرستاده اندر شگفتی بماند
فراوان برو نام یزدان بخواند ...
... بگفت آن سخن کزلب او شنید
ز مار سیاه آن شگفتی که دید
جهاندار کسری ورا پیش خواند ...
۸۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۴ - داستان مهبود با زروان
... سخن جز به یزدان و از دین مگوی
ز نیرنگ جادو شگفتی مجوی
بدو گفت زروان انوشه بدی ...
۸۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
... چو آن نامه بر شاه ایران بخواند
همه انجمن در شگفتی بماند
ز بس خوبی و پوزش وآفرین ...
... برایشان یکی خلعت افگند شاه
کزان ماند اندر شگفتی سپاه
گزین کرد کسری خردمند و راد ...
۸۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۶ - داستان درنهادن شطرنج
... چو بوزرجمهر آن سپه را براند
همه انجمن درشگفتی بماند
غمی شد فرستاده هند سخت ...
... چو آن نامه رای هندی بخواند
یکی انجمن درشگفتی بماند
هم از دانش و رای بوزرجمهر ...
... دل وجان به مهر من آگنده اند
شگفتی تر از کار بوزرجمهر
که دانش بدو داد چندین سپهر ...
۸۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
... دلش زان سخن گشت اندوهگین
به فرزانه گفت این شگفتی ببین
بدوگفت فرزانه کای شهریار ...
۸۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه
... بسی دانشی رهنمای آورم
مگر کین شگفتی بجای آورم
تن مرده گرزنده گردد رواست ...
... همه یاری ازبخت بیدار خواه
اگر نوشگفتی شود درجهان
که این گفته رمزی بود درنهان ...
۸۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۳
... نگون شد سرتخت شاه جهان
کس اندر جهان این شگفتی ندید
که اکنون بنوی به ایران رسید ...
۸۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۶
... چوخسرو نگه کرد و نامه بخواند
ز کار جهان در شگفتی بماند
بترسید که آید پس او سپاه ...
۸۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۸
... دل خسرو از مهر او تازه شد
ز گفتار او در شگفتی بماند
برو بر جهان آفرین رابخواند ...
۸۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۵
... که پیش آرد اندیشه های دراز
بسازید جای شگفتی طلسم
که کس بازنشناسد او را به جسم ...
... به پیش طلسم آمد آنگاه تفت
ازان جادویی در شگفتی بماند
فرستاد و گستهم را پیش خواند ...
... بینداختی پیش گویا پزشک
چوگستهم ازو در شگفتی بماند
فرستاد قیصر کس او را بخواند ...
۹۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۶
... یکی اسب و مردی بروبر سوار
کز انجا شگفتی شود هوشیار
چوبینی ندانی که این بند چیست ...
۹۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۲
... بگفت این سخن نیز و شد ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
چو آن دید بهرام خیره بماند ...
۹۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۵
... چو خسرو نگه کرد و نامه بخواند
ازان خواسته در شگفتی بماند
به دستور فرمود پس شهریار ...
۹۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۸
... دو دیده پر از خون و رخ لاژورد
ازان کار او در شگفتی بماند
جهاندیدگان را همه پیش خواند ...
۹۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۳
... برو زار و گریان شدند انجمن
شهنشاه زو در شگفتی بماند
به مژگان همی خون دل برفشاند ...
۹۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷
... دل پهلو نامور شد جوان
ازان نامه اندر شگفتی بماند
فرستاده و ایرانیان را بخواند ...
۹۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹
... چنین گفت کای مهتر راست گوی
بنخچیرگاه این شگفتی چه بود
که آنکس ندید و نه هرگز شنود ...
... بپرموده و ساوه شاه آن رسید
که کس درجهان آن شگفتی ندید
اگر چه فراوان کشیدیم رنج ...
۹۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
... چوآن نامه پهلوان را بخواند
زکار جهان در شگفتی بماند
که این مرد همسایه جانم بخواست ...
۹۸
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۲
... فرود سیاوش چون ریونیز
بگیتی فزون زین شگفتی چه چیز
اگر تاج آن نارسیده جوان ...
۹۹
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵
... نیارامد از بانگ هنگام جنگ
ابا این شگفتی بروز نبرد
سزد گر نداری تو او را بمرد ...
۱۰۰
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۹
... شناسای هر کار و زیبای گاه
شگفتی همی بینم از تو یکی
وگر چند هستم به هوش اندکی ...
... دل از کین ترکان بپرداختی
شگفتی تر آنک از میان سپاه
یکی ترک بدبخت گم کرده راه ...
۱۰۱
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۷
... شود خاک با بخت بیدار مشک
شگفتی تر آنک از پی آز مرد
همیشه دل خویش دارد به درد ...
۱۰۲
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸
... به گودرز پس گفت گیو ای پدر
چه آمد مرا از شگفتی به سر
چو من حمله بردم به توران سپاه ...
... به کام دل ما همی گشت گرد
فراوان شگفتی رسیدم به سر
جهان را ندیدم مگر بر گذر ...
۱۰۳
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۲
... که از گرد شد دشت چون تیره شب
شگفتی برآمد ز هر سو جلب
خروشیدن کوس با کرنای ...
... ز کوه کنابد همان دیده بان
بدید آن شگفتی و آمد دوان
چنین گفت گر چشم من تیره نیست ...
۱۰۴
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۸
... همه نامداران ایران سپاه
نهادند چشم از شگفتی به راه
که تا کیست از مرز توران زمین ...
۱۰۵
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳
... به روی زمین مر ترا کهترند
شگفتی تر از کار دیو نژند
که هرگز نخواهد به ما جز گزند ...
۱۰۶
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۹
... چو آن نامه بر شاه ایران بخواند
همه انجمن در شگفتی بماند
همه شاد گشتند و خرم شدند ...
۱۰۷
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۲
... گرفتش به بر شاه گردن فراز
بگفت آن شگفتی که دید اندر آب
ز گم بودن جادو افراسیاب ...
۱۰۸
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۳
... بزرگان پرمایه با شهریار
همی گفت شاه آن شگفتی که دید
به دریا در و نامداران شنید ...
۱۰۹
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۹
... همه پهلوانان ایران سپاه
شگفتی فرومانده از کار شاه
از آن نامداران روز نبرد ...
۱۱۰
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۰
... چو نزدیک دستان و رستم رسید
بگفت آن شگفتی که دید و شنید
غمی گشت پس نامور زال گفت ...
۱۱۱
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۳
... برآشفته هر یک چو شیر ژیان
همی هر کسی در شگفتی بماند
که لهراسب را شاه بایست خواند ...
۱۱۲
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۵
... ز خسرو بسی داستانها زدند
که چونین شگفتی نبیند کسی
وگر در زمانه بماند بسی ...
۱۱۳
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۶
... کنون دیگر از چشم شد ناپدید
که دید این شگفتی که بر من رسید
سخنهای دیرینه دستان بگفت ...