۱۶
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳
... نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه
ابا تاج و با طوق و باگوشوار ...
... چو شیروی شیراوژن رهنمای
چو سام نریمان و سرو یمن
به پیش سپاه اندرون رای زن ...
... تو گفتی مگر زنده شد جمشید
منوچهر چون زاد سرو بلند
به کردار طهمورث دیوبند ...
... به پیش اندرون قارن رزم زن
به دست چپش سرو شاه یمن
چو شاه یمن سرو دستورشان
چو پیروز گرشاسپ گنجورشان ...
۲۱
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴
... زبر دست با گنج و گسترده کام
به بالا به کردار آزاده سرو
به رخ چون بهار و به رفتن تذرو ...
۲۲
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۵
... همی نام یزدان بر او بر بخواند
یکی سرو دید از برش گرد ماه
نهاده ز عنبر به سر بر کلاه ...
... چنین داد مهراب پاسخ بدوی
که ای سرو سیمین بر ماه روی
به گیتی در از پهلوانان گرد ...
۲۳
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶
... میان بتان در چو روشن نگین
به بالای تو بر چمن سرو نیست
چو رخسار تو تابش پرو نیست ...
... نیاید ز فرمان تو جز بهی
یکی گفت ز ایشان که ای سرو بن
نگر تا نداند کسی این سخن ...
۲۴
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷
... سپهبد بپرسید ازیشان سخن
ز بالا و دیدار آن سرو بن
ز گفتار و دیدار و رای و خرد ...
... سه دیگر چو رودابه ماه روی
یکی سرو سیمست با رنگ و بوی
ز سر تا به پایش گلست وسمن
به سرو سهی بر سهیل یمن
از آن گنبد سیم سر بر زمین ...
... پرستنده گفتا چو فرمان دهی
گذاریم تا کاخ سرو سهی
ز فرخنده رای جهان پهلوان ...
۲۵
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۸
... چو با ماه جای سخن یافتند
که مردیست برسان سرو سهی
همش زیب و هم فر شاهنشهی ...
... بفرمای تا بر چه گردیم باز
چنین گفت با بندگان سرو بن
که دیگر شدستی به رای و سخن ...
۲۶
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹
... برآمد سیه چشم گلرخ به بام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام
چو از دور دستان سام سوار ...
... سر شعر گلنار بگشاد زود
کمندی گشاد او ز سرو بلند
کس از مشک زان سان نپیچد کمند ...
... سپهبد چنین گفت با ماه روی
که ای سرو سیمین بر و رنگ بوی
منوچهر اگر بشنود داستان ...
۲۷
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲
میان سپهدار و آن سرو بن
زنی بود گوینده شیرین سخن
پیام آوریدی سوی پهلوان
هم از پهلوان سوی سرو روان
سپهدار دستان مر او را بخواند ...