فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷
... مگر کز شمار تو آید پدید
که نوبت ز گیتی به من چون رسید
که مارانت را مغز فرزند من ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۵
... همی پاک توران شهش خواندند
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر شاه ایران گزید ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱
... به آرام بنشین و رامش گزین
ازین پس همه نوبت ماست رزم
ترا جای تخت است و شادی و بزم ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵
... زمانه مرا باژگونه ببست
سپردیم نوبت کنون زال را
که شاید کمربند و کوپال را ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷
... بخوردند باده به آوای رود
همی گفت هر یک به نوبت سرود
به یک گوشه تخت دستان نشست ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱
... بسیچیده باش و درنگی مساز
به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر ترا نوبت آید بسر
چنین است و رازش نیامد پدید ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۷
... انوشه کسی کش کند شاه یاد
بسالار نوبت بفرمود شاه
که گودرز و طوس و گوان را بخواه ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۹
چو سالار نوبت بیامد بدر
بشبگیر بستند گردان کمر ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۸
... سرانجام بر مرگ باشد گذر
بسالار نوبت بفرمود شاه
که هر کس که آید بدین بارگاه ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸
... بباید همین زنده را نیز مرد
یکی رفت و نوبت به دیگر سپرد
بپرسید خشکی فزون تر گر آب ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۲۰
... بپیچید گردن ز جام نبید
که نوبت بدش جای مستی ندید
چو بشنید بر پای جست اردشیر ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۱
... یکی را نکوهش دگر را ستود
یکایک به نوبت همه بگذریم
سزد گر جهان را به بد نسپریم ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۸
... بر اندیشم از مرگ فرزند خویش
مرا بود نوبت برفت آن جوان
ز دردش منم چون تن بی روان ...
... چویابم به بیغاره بشتابمش
که نوبت مرا به بی کام من
چرا رفتی و بردی آرام من ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۸
... همه چیز او را به تاراج داد
ازان پس چو نوبت به خاتون رسید
ز پرده به گیسوش بیرون کشید ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۱
... فزاینده چیز و خواننده بود
به نوبت و را پیش بنشاندی
سخنهای دیرینه برخواندی ...
----------------------------------------------
کلید واژها و برگزیده ها
- نوبت
- به نوبت3
- سالار نوبت3
- نوبت برفت
- بسالار نوبت بفرمود
- نوبت به ایرج رسید
- زین پس همه نوبت ماست رزم
- که نوبت ز گیتی به من چون رسید
- مگر کز شمار تو آید پدید………….که نوبت ز گیتی به من چون رسید
- از ایشان چو نوبت به ایرج رسید……….مر او را پدر شاه ایران گزید ...
- ازین پس همه نوبت ماست رزم…………ترا جای تخت است و شادی و بزم
- سپردیم نوبت کنون زال را……….که شاید کمربند و کوپال را ...
- بخوردند باده به آوای رود…………همی گفت هر یک به نوبت سرود
- به نوبت و را پیش بنشاندی………سخنهای دیرینه برخواندی
- مگر کز شمار تو آید پدید………….که نوبت ز گیتی به من چون رسید
- از ایشان چو نوبت به ایرج رسید……….مر او را پدر شاه ایران گزید ...
- ازین پس همه نوبت ماست رزم…………ترا جای تخت است و شادی و بزم
- سپردیم نوبت کنون زال را……….که شاید کمربند و کوپال را ...
- بخوردند باده به آوای رود…………همی گفت هر یک به نوبت سرود
- به نوبت و را پیش بنشاندی………سخنهای دیرینه برخواندی