فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۲
... گزین بزرگان آن شهر بود
ز بی کاری و رنج بی بهر بود
بدو گفت کاین نامه پندمند ...
۷۷
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
... مرا گنج و خوبی همه زان تست
به هر جای رنج تو بینم نخست
یکی شهر سازم بدین جای من ...
۱۷۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۳
... همی گفت و رنگ رخش ناپدید
که بر شهر فریان چه آمد ز رنج
نماند افسر و تخت و لشکر نه گنج ...
۱۷۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹
همی رفت منزل به منزل به راه
ز ره رنجه و مانده یکسر سپاه
ز شهر برهمن به جایی رسید ...
۱۷۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۶
... چو آیند بهری سوی شهر ما
غم و رنج باشد همه بهر ما
... چنین داد پاسخ که از ماست گنج
ز شهر شما یارمندی و رنج
برآرم من این راه ایشان به رای ...
۲۰۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹
... نویسنده گفتی که گنج آگنید
هم از رای او رنج بپراگنید
بدو باشد آباد شهر و سپاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۲
... برآورد و پرداخت در روز ارد
همی برد سالار زان شهر رنج
بپردخت بسیار با رنج گنج
یکی شارستان بود آباد بوم ...
۲۳۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱
... ز آمل بیامد به گرگان کشید
همی درد و رنج بزرگان کشید
ز گرگان بیامد به شهر نسا ...
۲۴۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۲
... به لشکر همی گوید این گر به گنج
وگر شهر و کشور سپردن به رنج
کلنگ اند شاهان و من چون عقاب ...
۳۳۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۲
... درم داد و آباد کردش ز گنج
ز داد و ز بخشش نیامدش رنج
به هر شهر بنشست و بنهاد تخت ...
... بسی شهر بینی ز ایران خراب
تبه گشته از رنج افراسیاب
ترا ایزدی هرچ بایدت هست ...
۳۷۲
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۴
... شناسی تو گفتار و کردار خویش
بی آزاری و رنج و تیمار خویش
همه شهر توران بدی را میان ...
۳۸۶
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵
... سپارد به گنج تو از گنج خویش
همی باز خرد بدین رنج خویش
هر آن شهر کز مرز ایران نهی ...
۳۹۶
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱
... خروش زنان خاست از دشت و شهر
چشیدند زان رنج بسیار بهر
به درهای شهر آتش اندر زدند ...
... و زآن شهر راه بیابان گرفت
همه رنج ها بر دل آسان گرفت
چنان شد به فرمان یزدان پاک ...
... نباید که باشید یک تن به شهر
گر از رنج یابد پی مور بهر
چهانجوی چون گنگ دژ را بدید ...
- رنج
- شهر
- ... گزین بزرگان آن شهر بود.........ز بی کاری و رنج بی بهر بود
- ... و زآن شهر راه بیابان گرفت....همه رنج ها بر دل آسان گرفت
- ... نباید که باشید یک تن به شهر.....گر از رنج یابد پی مور بهر
- ... و زآن شهر راه بیابان گرفت.......همه رنج ها بر دل آسان گرفت