فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳
... پسند تو آمد خردمند هست
از آواز به گر ز دیدن بهست
بدو گفت سودابه همتای شاه ...
۵۴
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴
... بدو بگرود شهریار جهان
همان به که با او به آواز نرم
سخن گویم و دارمش چرب و گرم ...
... ز هاماوران زان پس اندیشه کرد
که آشوب خیزد پرآواز و درد
و دیگر بدانگه که در بند بود ...
۵۵
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷
... گر او را چنین داوری در سرست
غمی گشت رستم به آواز گفت
که گردون سر من بیارد نهفت ...
۵۶
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
... سر نامداران برآمد ز خواب
به آواز گفتند هرگز سوار
ندیدیم بر زین چنین نامدار ...
... به کردار آتش همی تاختند
سپهبد چو آواز ترکان شنود
بدانست کان پهلوانی چه بود ...
... که اینت سرافراز و شمشیرزن
به آواز گفتند یک با دگر
که ما را بد آمد ز ایران به سر ...
۵۷
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲
... به فندق گل ارغوانرا بخست
به آواز بر جان افراسیاب
همی کرد نفرین و می ریخت آب ...
۵۸
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳
... سیاوش بر شمع تیغی به دست
به آواز گفتی نشاید نشست
کزین خواب نوشین سر آزاد کن ...
... بدید و به شادی سبک بازگشت
همانگاه گیتی پر آواز گشت
بیامد به شادی به پیران بگفت ...
۵۹
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
... به درگاه هر پهلوانی که بود
چو زان گونه آواز رستم شنود
همه برگرفتند با او خروش ...
... چو آواز کوس آمد و کرنای
فرامرز را دل برآمد ز جای ...
۶۰
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵
... همی آسمان بر زمین داد بوس
به گردنکشان خسرو آواز کرد
که ای نامداران روز نبرد.......
۶۲
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
... بدان تا نداند کسی راز او
همان نشنود نام و آواز او
یکی را همی برد با خویشتن ...
۶۴
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
... بپدرود کردن گرفتش کنار
چو با راه رستم هم آواز گشت
سپهدار ایران ازو بازگشت ...
۶۶
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱ - اندر ستایش سلطان محمود
... از آن پس که گوشم شنید آن خروش
نهادم بر آن تیز آواز گوش
بپیوستم این نامه بر نام اوی ...
... از او دور پیغاره و سرزنش
بدرد ز آواز او کوه سنگ
به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ ...
۶۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۳
... زمانی به جایی نیاسود دیر
چو آواز اسپان برآمد ز راه
برفتند گردان ز نخچیرگاه ...
... چنین گفت با نامور مهتران
که این جز به آواز اسپ زریر
نماند که او راست آواز شیر
نه تنها بیامد گر او آمدست ...
۶۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۵
... به بازو کمان و به زین بر کمند
به آواز گفتند ما را دبیر
زیانست پیش آمدن ناگزیر ...
۷۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۰
... چو ز ایدر به رفتن نهی روی را
هم آواز کن پیش هیشوی را...
۷۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱
... بشد تا به ایوان میرین چوگرد
پرستنده ای رفت و آواز کرد
نشستنگهی داشت میرین که ماه ...
۷۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲
... ازان نو به گفتار دانش کهن
چو آواز او آن دو گردن فراز
شنیدند و بردند پیشش نماز ...
... نه از من که نر اژدها دیده ام
گر آواز آن گرگ بشنیده ام
وزان جایگه شاد و خرم برفت ...
... دگر آنک بر گرگ بدرید پوست
همه روم یکسر پرآواز اوست
به میدان قیصر به ننگ و نبرد ...
... نگوید همی پیش من راز خویش
نهان دارد از هرکس آواز خویش
گمانم که هست از نژاد بزرگ ...
۷۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۴
... بکشتند مر هرک آمد به مشت
چو رومی پس اندر هم آواز شد
چو گشتاسپ زان جایگه باز شد ...
۷۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱ - به خواب دیدن فردوسی دقیقی را
... بران جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی ...
۷۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۳ - سخن دقیقی
... بیامد بران تیره آوردگاه
به آواز گفت ای گزیده سپاه
کدامست مرد از شما نامدار ...
۷۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۴ - سخن دقیقی
... سپه را همی کرد خواهد تباه
بدان لشکر خویش آواز داد
که چونین همی داد خواهید داد ...
۷۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۸ - سخن دقیقی
... سیم بهره را سوی خود بازداشت
که چون ابر غرنده آواز داشت
چو بستور فرخنده و پاک تن ...
۷۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۹ - سخن دقیقی
... به جان و به تن دادشان زینهار
بران لشگر گشن آواز داد
گو نامبردار فرخ نژاد ...
... بر اسپان جنگی مپایید دیر
چو لشکر شنیدند آواز اوی
شدند از بر خستگان بارزوی ...
۷۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۳ - سخن دقیقی
... به دشت اندرون بد ز بهر شکار
ازان دشت آواز کردش کسی
که جاماسپ را کرد خسرو گسی ...
... کس آید مرا از در شهریار
که آواز بشنیدم از ناگهان
بترسم که از گفته بی رهان ...
۸۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۷
... هم آنگه سرش را ز تن بازکن
وزین روی گیتی پرآواز کن
همه شهر ایران به کام تو گشت ...
... همی خاک با خون برآمیختی
هرانکس که آواز او یافتی
به تنش اندرون زهره بشکافتی ...
۸۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۸
... زمین از گرانی بدرد همی
ز آواز اسپان و زخم تبر
همی کوه خارا برآورد پر ...
۸۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۹
... بپرسیدی او را ز توران سپاه
به آواز ترکی سخن راندی
بگفتی بدان کس که او خواندی ...
۸۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰
... ببخشای بر چشم گریان اوی
چو آواز دادش ز فرشیدورد
دلش گشت پرخون و جان پر ز درد ...
۸۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲
... خروشی برآمد ز اسفندیار
بلرزید ز آواز او کوه و غار
به ایرانیان گفت شمشیر جنگ ...
۸۵
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱ - داستان هفتخوان اسفندیار
... چو آتش نماید بپالاید آب
ز آواز او سر برآید ز خواب
چو بیدار گردی جهان را ببین ...
۸۶
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۲
... که این هفتخوان هرگز ای شهریار
به زور و به آواز نگذشت کس
مگر کز تن خویش کردست بس ...
۸۷
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۴
... جهانجوی چون چشمها باز کرد
به گردان گردنکش آواز کرد
که بیهوش گشتم من از دود زهر ...