فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۵
سلیح سه کشور سه گنج سه شاه
سراپرده و لشکر و تاج و گاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸
... وراگر ز بهر فزونیست جنگ
چو گنج آمد و کشور آمد به چنگ
چه باید همی خیره خون ریختن ...
... بسی گنج بی رنج و ایوان و کاخ
دو کشور ترا باشد و تاج و تخت
چنین خود که یابد مگر نیک بخت ...
... ترا باشد ایران و گنج و سپاه
ز کشور به کشور رساند کلاه
پذیرفتم از پاک یزدان که من ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
... پراگندن گنج آراسته
بسا کشورا کان به پای ستور
بکوبند و گردد به جوی آب شور ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰
... چو از من چنان نیکویها بیافت
سپردم بدو کشور و گنج خویش
نکردیم یاد از غم و رنج خویش ...
... پس از نیکویها و هرگونه رنج
فدی کردن کشور و تاج و گنج
گر ایدونک من بدسگالم بدوی ...
... سرم برنیفراختی ز انجمن
ندادی به من کشور و تاج و گاه
بر و بوم و فرزند و گنج و سپاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » اندر ستایش سلطان محمود
... همی باژ خواهد ز هر مهتری
ز هر نامداری و هر کشوری
اگر باژ ندهند کشور دهند
همان گنج و هم تخت و افسر دهند ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳
... و گر کینه از مغز بیرون کنی
به مهر اندر این کشور افسون کنی
گشایم در گنج تاج و کمر ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵
... ز دلها همه کینه بیرون کنید
به مهر اندر این کشور افسون کنید
که از ما چنین دردشان در دلست
ز خون ریختن گرد کشور گلست
همه گنج توران شما را دهم ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۲
... بسوی بیابان نهادند روی
همه نامداران هر کشوری
برفتند هر جا که بد مهتری ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۳
... زگنج آنچ پرمایه تر خواستند
برفتند هر کس سوی کشوری
سرافراز بانامور لشکری ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۹
... نماندت بگیتی ز کس بیم و باک
بهر کشوری لشکر و گنج تست
بجایی که پی برنهی رنج تست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۰
... ز نیروی دست و ز مردان و گنج
نه در کشوری دشمن آمد پدید
که تیمار آن بد بباید کشید ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۷
... مرا گفت رستم ز بس خواسته
هم از کشور و گنج آراسته
به زاول نشستست و گشتست مست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۱
... مگر کم کند کینه و کارزار
سپردم بدو کشور و گنج خویش
گزیدم ز هرگونه ای رنج خویش ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۲
... بیایی ز دل کینه بیرون کنی
به مهر اندرین کشور افسون کنی
همه گنج فرزند و دینار سام ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۶
... ببخشید گنجی برین گونه نیز
به هر کشوری بر پراگنده چیز
به روز دهم بامداد پگاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶
... که بدخواه را زین پشیمان کنید
نه کشور نه لشکر نه تخت و کلاه
نه شاهی نه فرزند و گنج و سپاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۵
... وگر دیر مانی بیارم سپاه
نمانم بدو کشور و تاج و تخت
نه زور و نه شاهی نه گنج و نه بخت
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۸
... نگردد ترا ساز و خرم به تخت
نه کشور نه افسر نه گنج و سپاه
نه دیهیم شاهی نه فر کلاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۰
... به بخت و سپاه و به شمشیر و گنج
ز کشور بگردانم این درد و رنج
همی کرد بازی بدان همنشان ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۲
... به لشکر همی گوید این گر به گنج
وگر شهر و کشور سپردن به رنج
کلنگ اند شاهان و من چون عقاب ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۴
... به فرجام گفت ای سخن گوی مرد
مرا در دو کشور مکن روی زرد
من از شاه ایران نپیجم به گنج ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۳
... سپارید گنجم به بهرامشاه
همان کشور و تاج و گاه و سپاه
سپینود را داد منشور هند ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۴
... فرستاده ای نیز کاید برت
ز شاهان وز نامور کشورت
بدین سال گنج تو آراستست ...
... تو از گنج تاوان او بازده
به کشور ز فرموده آواز ده
وگر بر زمین گورگاهی بود ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
... به دل گفتم آرم ز هر سو سپاه
بخواهم ز هر کشوری رزمخواه
نگردد سپاه انجمن جز به گنج ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
... ازیشان که دارد نگین و کلاه
ز داد وز بیداد وز کشورش
هم از لشکر و گنج وز افسرش ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
... دگر آنک گفتی تو از دخترت
هم از گنج وز لشکر و کشورت
مرا از تو آنگاه بودی سپاس ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷
... درباره بگشای و زنهار خواه
برشاه کشور مرا یارخواه
ز دز گنج دینار بیرون فرست
بگیتی نخورد آنک برپای بست
اگرگنج داری ز کشور بیار
که دینار خوارست برشهریار ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۱
... روان بسته دارد به پیمان ما
بهر کشوری گنج آگنده هست
که کس را نباید شدن دوردست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۲
... دگر گنج کش خواندی سوخته
کزان گنج بد کشور افروخته
دگر آنک بد شادورد بزرگ ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱
... دگر آنک گیتی پر از گنج تست
رسیده بهر کشوری رنج تست
نبودی بدین نیز هم داستان ...
-----------------------------------------
- کشور و گنج
- گنج بد
- گنج کش
- گنج31
- گنجم
- . به بخت و سپاه و به شمشیر و گنج.....ز کشور بگردانم این درد و رنج
- . دگر آنک گفتی تو از دخترت.........هم از گنج وز لشکر و کشورت
- ... دگر گنج کش خواندی سوخته.....کزان گنج بد کشور افروخته
- اگرگنج داری ز کشور بیار.......که دینار خوارست برشهریار
- بهر کشوری لشکر و گنج تست.......بجایی که پی برنهی رنج تست
- پس از نیکویها و هرگونه رنج.......فدی کردن کشور و تاج و گنج
- دگر آنک گیتی پر از گنج تست……رسیده بهر کشوری رنج تست
- سپردم بدو کشور و گنج خویش.......نکردیم یاد از غم و رنج خویش