فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲
... زمین همچو دریا برآمد به جوش
بزرگان هر کشوری با سپاه
نهادند سر سوی درگاه شاه
چو شد ساخته جنگ را لشکری
ز هر نامداری به هر کشوری
از آن پس بگردید گرد سپاه ...
... به هر کار پیروز و لشکرش کن
یکی آنک بر کشوری شاه بود
گه رزم با بخت همراه بود ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳
... که لشکر به نزدیک جیحون رسید
همه روی کشور سپه گسترید
بدان درد و زاری سپه را بخواند ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱
... چو آتش بر ایشان شبیخون کنیم
ز خون روی کشور چو جیحون کنیم
چو کیخسرو آید ز لشکر دو بهر ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳
... به دریای کیماک بر بگذرم
سپارم ترا لشکر و کشورم
مرا گنگ و دژ باشد آرامگاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۷
... دگر آن که گوید که با لشکرم
مکن جنگ با دوده و کشورم
ز دریا به دریا ترا لشکرست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۳
... زگنج آنچ پرمایه تر خواستند
برفتند هر کس سوی کشوری
سرافراز بانامور لشکری ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۵
... کسی زار بگریست برتخت عاج
چه بر کشور و لشکر و تیغ وتاج
ز تیغ آمدم سوی آن غار تنگ ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۹
... نماندت بگیتی ز کس بیم و باک
بهر کشوری لشکر و گنج تست
بجایی که پی برنهی رنج تست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۰
... جهاندار و بیدار و سالار و گو
هم او را بود کشور نیمروز
سپهدار پیروز لشکر فروز ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۷
... سلیح و درم داد لشکرش را
همان نامداران کشورش را
هرانکس که بود او ز تخم بزرگ ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۸
... بدو باز خواندند لشکرش را
سر مرزداران کشورش را
برادر بد او را دو آهرمنان ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۹
... چو بشنید کو رفت با لشکرش
که ویران کند آن نکو کشورش
سپهبدش را گفت فردا پگاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۴
... که گفتی بسوزد همی لشکرم
کنون برفروزد همی کشورم
کدامست مرد از شما چیره دست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۶
... و گشتاسپ را داد تخت و کلاه
همی لشکر و کشور آراستی
همی رزم را به آرزو خواستی ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۵
... به زاول نشستست با لشکرش
سواری نه اندر همه کشورش
کنونست هنگام کین خواستن ...
... بدو باز خواندند لشکرش را
گزیده سواران کشورش را
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵
... ز لشکر بفرمود تا هرک بود
ز کشور کسی کو بزرگی نمود
همه با درفش و تبیره شدند ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۷
... بفرمود تا موبد موبدان
بخواند ز هر کشوری بخردان
هم از لشکر آنکس که بد نامدار ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۵
... سلیح و درم داد لشکرش را
همان نامداران کشورش را
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶
... که بدخواه را زین پشیمان کنید
نه کشور نه لشکر نه تخت و کلاه
نه شاهی نه فرزند و گنج و سپاه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱
... برو آفرین باد و بر لشکرش
چه بر خویش و بر دوده و کشورش
جهاندار سالار او میر نصر ...
... نوشته بر ایوانها نام خویش
همان دوده و لشکر و کشورش
همان خسروی قامت و منظرش
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۲
... به لشکر همی گوید این گر به گنج
وگر شهر و کشور سپردن به رنج
کلنگ اند شاهان و من چون عقاب ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
... رمه یک سر ایمن شد از بیم گرگ
همه روی کشور نگهبان نشاند
چو ایمن شد از دشت لشکر براند ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
... ازیشان که دارد نگین و کلاه
ز داد وز بیداد وز کشورش
هم از لشکر و گنج وز افسرش ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
... ز درگاه طلخند برشد خروش
ز لشکر همه کشور آمد بجوش
سپه را همه سوی دریا کشید ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۴
... سپهبد سوی جنگ تازید تفت
بشد لشکر از کشور طیسفون
سپهدار بهرام پیش اندرون ...
... چو پیروز گردم بیایم برت
درفشان کنم لشکر و کشورت
فرستاده آمد به نزدیک شاه ...
... بر ایشان همی نام یزدان بخواند
همی رفت تا کشور خوزیان
ز لشکر کسی را نیامد زیان ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
... دگر آنک گفتی تو از دخترت
هم از گنج وز لشکر و کشورت
مرا از تو آنگاه بودی سپاس ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
... بفرمود داری زدن بر درش
نظاره بران لشکر و کشورش
نگون بخت را زنده بردار کرد ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۱
... به ایرانیان گفت صف برکشید
همه کشور دوک لشکر کشید
همی گشت گرد سپه یک تنه ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۲
... کنون گر بخواهی ز من دخترم
سپارم بتو لشکر و کشورم
بدو گفت بهرام کاری رواست ...
-----------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۲
... ازین ننگ تا جاودان بر درت
بخندد همی لشکر و کشورت
سپهدار چین کان سخنها شنید ...
-----------------------------------------
- لشکر و کشور
- لشکرش 14
- لشکرم
- لشکر فروز
- لشکری
- هم او را بود کشور نیمروز.........سپهدار پیروز لشکر فروز
- ... ازین ننگ تا جاودان بر درت.....بخندد همی لشکر و کشورت
- ... کنون گر بخواهی ز من دخترم.....سپارم بتو لشکر و کشورم
- همه روی کشور نگهبان نشاند........چو ایمن شد از دشت لشکر براند