حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شاه شجاع
... تو جان جهان و جهان جان
تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد
تاج تو غبن افسر دارا و اردوان
تو آفتاب ملکی و هر جا که میروی
چون سایه از قفای تو دولت بود ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸
... باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
... میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سرفرازی عالم در این کله دانست
بر آستانه میخانه هر که یافت ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷
... به همرهی آورد
به جبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد
چه نالهها که رسید از دلم به خرمن ماه
چو یاد عارض آن ماه خرگهی ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
... چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱
... کرشمه کند
ماش آیینه رخ چو مهیم
شاه بیدار بخت را هر شب
ما نگهبان افسر و کلهیم
گو غنیمت شمار صحبت ما
که تو در خواب و ما به دیده گهیم
شاه منصور واقف است که ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
خوش به جای خویشتن بود ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶
... سر اختران کهن سیر و ماه نو
شکل هلال هر سر مه میدهد نشان
از افسر سیامک و ترک کلاه زو
حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
درس حدیث عشق بر او خوان و ز او ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰
... هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
خزینه داری میراث خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هیچ ...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸
... بین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در ...
