نگاه ناصرخسرو به داستان لیلی و مجنون، که یک نگاه انتقادی، حکمی، و مطلقاً سلبی بود، به دلایل متعددی در جریان اصلی ادبیات و فرهنگ ایران، بهویژه در برابر دیدگاههای عرفانی و غنایی، مورد استقبال عمومی قرار نگرفت:
۱. تضاد با روح ادبیات فارسی
ادبیات فارسی، بهویژه از قرن ششم به بعد، تحت سلطهٔ ادبیات عرفانی و غنایی قرار گرفت.
نقش عرفان: شاعران بزرگی چون سنایی، عطار، مولوی و حافظ، داستان لیلی و مجنون را استعاره و تمثیلی ارزشمند برای تبیین عشق حقیقی (عشق الهی)، اخلاص، ترک دنیا و مقام فنا در معشوق میدیدند (نظریهٔ "المجاز قنطرة الحقیقة" یا مجاز، پل حقیقت است).
دیدگاه ناصرخسرو: ناصرخسرو هرگونه توجیه عرفانی برای این عشق را رد کرد و آن را باطل و گمراهی محض خواند. این رویکرد، در تضاد با لذت معنوی و احساسی بود که مخاطب از تمثیلهای عرفانی میگرفت.
۲. خشکی و قاطعیت نگاه عقلگرا
ناصرخسرو، با تأکید مطلق بر عقل و برهان (به ویژه عقل مورد تأیید مذهب اسماعیلی)، هرگونه احساس و شوریدگی را که از منطق صریح سرپیچی کند، محکوم میکرد.
محکومیت مطلق شور: جامعهٔ ادبی و فرهنگی ایران، همواره شوریدگی و جنون عاشقانه را یک فضیلت معنوی (هرچند در ابتدا زمینی) تلقی میکرد. ناصرخسرو با خواندن این شور به عنوان "خیره" (بیهودگی)، تمامی بار احساسی و معنوی آن را نفی کرد.
قاطعیت حکمی: زبان او، زبانی قاطع و حکمی بود که انعطاف پذیری عرفانی (مثل آنچه در سنایی و مولوی بود) را نداشت. این قاطعیت برای مخاطب عام و حتی برای بسیاری از اهل ادب، خشک و غیرشاعرانه به نظر میرسید.
۳. محدودیتهای مذهبی و سیاسی (اسماعیلی بودن)
ناصرخسرو یک داعی (مبلغ) پرشور مذهب اسماعیلی بود.
تقابل با تسنن غالب: در زمانهٔ ناصرخسرو و پس از آن، تسنن، مذهب رسمی و غالب سرزمینهای فارسیزبان بود و مذهب اسماعیلی با محدودیتها و طرد مواجه بود. نگاه حکمی و فلسفی ناصرخسرو که ریشه در آموزههای اسماعیلی داشت، خودبهخود با دایرهٔ پذیرش عمومی در تعارض قرار میگرفت.
غیبت در جریانهای ادبی: ناصرخسرو پس از هجرت و انزوای اجباری، از جریان اصلی انتقال و پذیرش مضامین ادبی و شاعرانهای که توسط شاعران درباری و عامهپسندتر (مثل فرخی یا بعدها نظامی) ترویج میشد، دور ماند.
۴. ضعف در جنبهٔ هنری (در مقایسه با نظامی)
پس از ناصرخسرو، نظامی گنجوی با خلق منظومهٔ جاودانهٔ لیلی و مجنون، داستان را به اوج شکوه هنری و غنایی رساند.
کامل شدن روایت: مخاطب پس از دیدن زیباییهای روایت نظامی، به نسخههایی که صرفاً برای نفی و اندرز از داستان استفاده شده بودند (مثل ناصرخسرو)، کمتر توجه نشان داد.
تغییر نقش: داستان لیلی و مجنون با کار نظامی، هویت غنایی و رمانتیک خود را تثبیت کرد، و نگاههایی که صرفاً برای کوبیدن و تحقیر آن به کار میرفت، جذابیت خود را از دست داد.
به طور خلاصه، نگاه ناصرخسرو به مجنون به عنوان "یک فرد گمراه و غیرعاقل"، در برابر موج عظیم پذیرش آن به عنوان "نماد اخلاص و فدایی عشق" در فرهنگ عرفانی و غنایی، قرار گرفت و نتوانست جایگاه خود را در میان سلیقهٔ غالب ادبی باز کند.