بله، این دقیقاً یکی از مهمترین پایههای نگاه انتقادی ناصرخسرو در مواجهه با مفاهیم رایجِ عصر خود، به ویژه عشقهای مشهور مانند لیلی و مجنون، است.
انتقاد از "عشق خیره و کورکورانه" در کلام ناصرخسرو بر دو مفهوم اصلی متمرکز است:
۱. مفهوم "خیره" (کورکورانه و بیهوده)
کلمهٔ «خیره» در بیت مشهور (مگیر خیره چو مجنون سخنت را لیلی) کلید فهم انتقاد اوست. از دیدگاه ناصرخسرو:
عشق زمینی، غیرعقلانی است: مجنون کسی است که عقل و اختیار خود را به خاطر یک میل کورکورانه و سطحی (لیلی) کنار گذاشته است. ناصرخسرو این نوع شیفتگی را فاقد برهان و دلیل حکمی میداند و آن را در تقابل مستقیم با حکمت و دانایی قرار میدهد.
دنبال کردن باطل: "خیره" به معنای بیهودگی و بطالت نیز هست. ناصرخسرو معتقد است انسان نباید گوهر وجود و سخن خود را صرف امور فانی و بیمعنی کند. مجنون با تمرکز بر لیلی، از شناخت حقیقت بالاتر و حکمت جاودانه بازمانده است.
۲. مفهوم "زبون خویش مباش" (اسارت نفس)
بخش اول بیت، نتیجهٔ عشق کورکورانه را نشان میدهد:
زبون شدن (برده شدن): ناصرخسرو مجنون را یک فرد آزاد نمیبیند؛ او مجنون را برده و «زبون» نفس و خواهشهای جسمانی (یا زمینی) خود میداند.
دعوت به آزادی فکری: هدف ناصرخسرو ترغیب مخاطب به رهایی از سلطهٔ نفس و امور دنیوی و کسب آزادی واقعی است که تنها با پیروی از عقل و شنیدن سخن دانایان حاصل میشود.
خلاصه:
انتقاد ناصرخسرو متوجه اصل عشق نیست، بلکه متوجه نوعی از عشق است که مایهٔ غفلت از خرد، دانش و حقیقت الهی باشد. او عشقِ مجنون را نماد بارز گمراهی، عدم تفکر و افتادن در دام اوهام زمینی میداند و با قاطعیت، مخاطب خود را از این مسیر برحذر میدارد.