نگاه متفاوت ناصرخسرو در زمینهٔ لیلی و مجنون، در واقع یک نقد حکمی-تعلیمی شدید بر اصل داستان و نوع عشقی است که مجنون نماد آن است.
در حالی که بسیاری از شاعران، از جمله نظامی و بعدها عارفان، داستان لیلی و مجنون را به عنوان نماد عشق پاک زمینی یا حتی استعارهای برای عشق الهی (لیلی = معشوق ازلی، مجنون = سالک) به کار میبردند، ناصرخسرو آن را به عنوان یک نمونه منفی معرفی میکند.
جوهرهٔ نگاه متفاوت او در این بیت مشهور از قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۹ (با موضوع فضیلت سخن و خرد) آشکار است:
سخن ز دانا بشنو، زبون خویش مباش
مگیر خیره چو مجنون سخنت را لیلی
تحلیل نگاه ناصرخسرو:
تقابل با عقل و حکمت:
"سخن ز دانا بشنو": ناصرخسرو مخاطب را به پیروی از حکمت و دانش حقیقی (دانش الهی و عقلی) فرامیخواند.
"زبون خویش مباش": او مجنون را نماد فردی میداند که بردهٔ نفس، احساسات و خواهشهای زمینی خود شده است. در نظر ناصرخسرو، عشق زمینی مجنون، منجر به اسارت درونی و ضعف نفس شده است.
انتقاد از عشق خیره و کورکورانه:
"مگیر خیره": کلمهٔ "خیره" به معنای "کورکورانه، بدون تفکر، بیهوده، یا نادانسته" است. ناصرخسرو عشق مجنون به لیلی را عشقی میبیند که مبتنی بر خرد و استدلال نیست، بلکه یک شوریدگیِ حسی و بیاساس است.
"سخنت را لیلی": در این تعبیر کنایهآمیز، منظور ناصرخسرو این است که حقیقت خود را فدای یک امر زمینی و بیارزش مکن. «سخن» در دیدگاه ناصرخسرو، نماد کمال، برتری و وجه تمایز انسان از حیوان است. او هشدار میدهد که این گوهر والا (سخن/عقل/شخصیت) را به خاطر یک معشوق زمینی (لیلی) که خود نماد گمراهی و شوریدگی است، قربانی نکن.
نتیجهگیری:
نگاه ناصرخسرو به داستان لیلی و مجنون، نگاه یک معلم و فیلسوفِ مذهبی است که در حال موعظهٔ حکمت و دوری از هواهای نفسانی است. او این داستان مشهور را از جایگاه یک رمانتیک (که در آن زمان مرسوم بود) یا یک عارف عاشق به جایگاه یک عامل گمراهی و نادانی تنزل میدهد تا بر اهمیت پیروی از عقل و علم حقیقی تأکید کند.