فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲
... یکی باد سرد از جگر برکشید
همی گفت کین لشکر رزمساز
ندانند راه نشیب و فراز ...
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰
... همان کی نژاد است و کنداور است
نداند که این لشکر از بن کیند
از ایران سپاهند گر خود چیند ...
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۵
... بسازد یکی لشکر نامدار
بیاییم و دلها پر از کین و جنگ
کنیم این جهان بر بداندیش تنگ ...
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۷
... ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کین کوه سر جای ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست ...
... کز ایران برفتید با پیل و کوس
سوس شهر ترکان بکین آختن
بدان روی لشکر برون تاختن ...
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۸
... تو چون غرم رفتستی اندر کمر
پر از داوری دل پر از کینه سر
گریزان و لشکر پس اندر دمان ...
... ز گودرز بشنید طوس این سخن
سرش گشت پردرد و کین کهن
ز یک سوی لشکر به بیژن سپرد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۱
... بایران نمانم بر و بوم و رست
سر از رزم و از رنج و کین خواستن
برآسود وز لشکر آراستن ...
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۴
... ازان کوه سر سوی هامون کشید
همی نیزه از کینه در خون کشید
بیک نیمه از روز لشکر گذشت ...
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۳
... که گر نامداران سقلاب و چین
بایران همی رزم جستند و کین
نه از لشکر ما کسی کم شدست ...
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۴
... کسی کو بپیمود روی زمین
جهان دید و آرام و پرخاش و کین
بیک جای زین بیش لشکر ندید ...
... بفرمود تا لشکر آراستند
بکین نو از جای برخاستند
ز بوم نیاکان وز شهر خویش ...
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۵
... سوی شهر توران شوم بی درنگ
بکین سیاوش کشم لشکرا
بپیلان سرآرم از آن کشورا…..
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۲
... بلشکر فرستاد رستم پیام
که شمشیر کین بر کشید از نیام….
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۳
... ز گردان لشکر ترا ننگ نیست
که چندین بپیش من آیی بکین
بمردان و اسبان بپوشی زمین ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲
... ز گردان جنگی برآورده سر
بدو گفت کین لشکر سرفراز
سپردم ترا راه خوارزم ساز ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳
... دلیران لشکر به سان پلنگ
به چنگ اندرون گرز و دل پر ز کین
ز گردان چو دریای جوشان زمین ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۴
…کزو شاه ما را به کین خواستن
نباید بسی لشکر آراستن ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵
... بیاراست لشکر به سان بهشت
به باغ وفا سرو کینه بکشت
فریبزر را داد پس میمنه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۶
... پس پشتشان دور ماند ز کوه
برد لشکر کینه ور همگروه
ببینی تو گوپال گودرز را ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۷
... ز جنگ آوران لشکری برگزین
به من ده تو بنگر کنون رزم و کین
چو بشنید پیران ز هومان سخن ...
... کنون تا به تنش اندرون جان بود
بر این کینه چون مار پیچان بود
چهارم که لشکر میان دو کوه ...
... ز جنگ سواران بی آرام تر
ز لشکر فرستد به پیشت بکین
اگر برنوردی بر او بر زمین ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۸
... بدان داد پیلان و لشکر که خواست
به کین سیاوش پس از کیقباد
کسی کو کلاه مهی برنهاد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۱
... بدان تاختن گردن افراختن
چو نستیهن آن لشکر کینه خواه
بیاورد نزدیک ایران سپاه ...
... رسیدند پس یک به دیگر فراز
دو لشکر پر از کینه و رزمساز
همه گرزها بر کشیدند پاک ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۵
... سخن از خردمند مردم نیوش
بدان کین چنین لشکر نامدار
سواران شمشیرزن صدهزار
همه نامجوی و همه کینه خواه
به افسون نگردند ازین رزمگاه ...
... که از مهربانی که بر لشکرم
نخواهم که بیداد کین گسترم
تو با مهربانی نهی پای پیش ...
... نهم آنک گفتی مبارز گزین
که با من بگردد بر این دشت کین
یکی لشکری پرگنه پیش من ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۶
... جهاندار داند که من با سپاه
نیارم شدن پیش او کینه خواه
مگر شاه با لشکر کینه جوی
نهد سوی ایران بدین کینه روی
بگرداند این بد ز تورانیان….
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸
... چو آن نامداران توران سپاه
گسستند زان لشکر کینه خواه
نوندی برافگند بر دیده بان ...
... سپه را بفرمود تا برنشست
همیدون میان را به کینه ببست
چپ لشکرش جای رهام گرد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۹
تو از لشکر خویش بیرون خرام
مگر خود برآیدت ز این کینه کام…
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۱
... چکان خون ز بازوش چون آب جوی
همه کینه جویان پرخاشجوی
ز بالا به لشکر نهادند روی…
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۲
... زمان تا زمان لشکر آید پدید
همی کینه ز ایشان بباید کشید
ز هرگونه رانیم یکسر سخن ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷
... بسیچید ره سوی سالار چین
وز آن دشت کیخسرو کینه جوی
سوی لشکر خویش بنهاد روی ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۸
... چپ شاه لشکر بیاراستند
سوی راستش رستم کینه جوی
زواره برادرش بنهاد روی ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۰
... از ایدر به چاچ اندر آرد سپاه
چو کیخسرو آید به کین خواستن
بباید تو را لشکر آراستن ...
... ابا لشکری چون هژبر یله
که از تخم تورست پرکین و درد
بجوید همی روزگار نبرد ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱
... که گر یک زمان نیز لشکر چنین
بماند بر این دشت با درد و کین
نماند یکی ز این سواران به جای ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳
... نبیند مرا نیز شاه و سپاه
چو آید مرا روز کین خواستن
ببین آن زمان لشکر آراستن…
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵
... بدان شارستان اندر آمد سپاه
چنان داغ دل لشکری کینه خواه
به تاراج و کشتن نهادند روی ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۶
... ز چین سوی کیخسرو آورد روی
پر از درد با لشکری کینه جوی
چو کیخسرو آگاه شد زان سپاه ...
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۷
... دو لشکر بر این سان چو مور و ملخ
زمین همچو دریا شد از خون کین
ز گنگ و ز چین تا به ایران زمین ...
================
کلید واژه ها و برگزیده ها
- لشکر
- کینه جویان
- لشکری کینه جوی
- همه کینه جویان پرخاشجوی ز بالا به لشکر نهادند روی
- ... ز چین سوی کیخسرو آورد روی…..پر از درد با لشکری کینه جوی
- بدان شارستان اندر آمد سپاه…………چنان داغ دل لشکری کینه خواه
- چو آید مرا روز کین خواستن…….ببین آن زمان لشکر آراستن
- زواره بیاورد زان سو سپاه……….یکی لشکری داغ دل کینه خواه
- که گر یک زمان نیز لشکر چنین……..بماند بر این دشت با درد و کین
در شاهنامه فردوسی، دو واژه «کین» و «لشکر» ارتباطی عمیق و بنیادین با یکدیگر دارند و از عناصر کلیدی در پیشبرد بسیاری از داستانها و توصیف رویدادهای حماسی به شمار میروند. بررسی ابیات ارائه شده به روشنی نشان میدهد که «کین» اغلب به عنوان انگیزهی اصلی و نیروی محرکهی «لشکر» عمل میکند.
«کین» به مثابه آتش جنگ:
در اکثر موارد، «کین» خواهی، چه شخصی و چه قومی، دلیلی است برای گردآوری سپاه و آغاز نبرد. لشکرها با صفت «کینهخواه» یا «کینهجوی» توصیف میشوند، که نشاندهنده هدف اصلی آنها از لشکرکشی است. به عنوان مثال:
- «زواره بیاورد زان سو سپاه / یکی لشکری داغ دل کینه خواه» (داستان رستم و اسفندیار، بخش ۲۳)
- «چو بهرام رفت اندر ایوان شاه / گزین کرد زان لشکر کینه خواه» (پادشاهی خسرو پرویز، بخش ۱۱)
- «...پر از درد با لشکری کینه جوی» (جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، بخش ۱۶)
این ابیات نشان میدهند که لشکر نه تنها مجموعهای از جنگاوران، بلکه گروهی است که توسط یک احساس مشترک – اغلب درد، اندوه و میل به انتقام – به هم پیوند خورده است. «داغ دل بودن» لشکر کینهخواه، به رنج و مصیبتی اشاره دارد که منجر به این کینخواهی شده است.
نقش «کین» در آمادهسازی و فرماندهی لشکر:
کینخواهی نه تنها دلیلی برای تشکیل لشکر، بلکه عاملی تعیینکننده در روحیهی جنگجویان و فرماندهان است:
- «چو پاسخ چنین یافت از لشکرش / به کین اندرون تیزتر شد سرش» (پادشاهی بهمن اسفندیار، بخش ۱) در این بیت، پاسخ لشکر، عزم شاه را برای کینخواهی راسختر میکند.
- «بداننده گوییم یکسر نهان / برفتیم ز ایران چنین کینه خواه / بدین مایه لشکر بفرمان شاه» (پادشاهی هرمزد، بخش ۹) نشان میدهد که لشکر با هدف مشخص کینخواهی و به فرمان شاه حرکت میکند.
«کین» و نتایج آن در میدان نبرد:
حضور «کین» در میدان نبرد، اغلب به درگیریهای خونین و بیامان میانجامد:
- «دو لشکر بشد هر دو آراسته / پر از کینه سر گنج پر خواسته» (پادشاهی اشکانیان، بخش ۱۷)
- «دو لشکر پر از کینه و رزمساز / همه گرزها بر کشیدند پاک» (داستان دوازده رخ، بخش ۱۱)
- «زمین همچو دریا شد از خون کین» (جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، بخش ۱۷) این بیت به وضوح پیامد ویرانگر جنگهای کینخواهانه را به تصویر میکشد.
تداوم چرخه «کین» و «لشکرکشی»:
در شاهنامه، کینخواهی اغلب چرخهای بیپایان از خشونت را به دنبال دارد. یک کین منجر به لشکرکشی و جنگ میشود و خود آن جنگ نیز کینهای جدیدی را برمیانگیزد که زمینهساز درگیریهای بعدی میشود.
- «زمان تا زمان لشکر آید ز روم / از ایرانیان باز خواهند کین / نماند بروبوم ایران زمین» (پادشاهی کسری نوشین روان، بخش ۵)
جمعبندی:
همانطور که از ابیات و کلیدواژههای برگزیده («لشکر کینهجوی»، «لشکری کینهخواه»، «دشت کین») برمیآید، فردوسی به طور مکرر «لشکر» را به عنوان ابزاری برای تحقق «کین» به تصویر میکشد. کین، خواه ناشی از خونخواهی شخصی (مانند کین سیاوش)، خواه نزاعهای دیرین قومی، موتور محرکهای است که سپاهیان را به حرکت درمیآورد، جنگها را شعلهور میسازد و سرنوشت پادشاهان و پهلوانان را رقم میزند. این پیوند ناگسستنی، یکی از مضامین محوری در ساختار روایی و حماسی شاهنامه است و به درک عمیقتری از انگیزهها و پیامدهای جنگ در این اثر جاودان کمک میکند.