فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳
... بخورد و بر او آفرین کرد سخت
مزه یافت خواندش ورا نیک بخت
چنین گفت ابلیس نیرنگ ساز ...
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰
... که نو باش تا هست گیتی کهن
چه اختر بد این از تو ای نیک بخت
چه باری ز شاخ کدامین درخت ...
... نماند به کس جاودانه نه بخت
منم پور آن نیک بخت آبتین
که بگرفت ضحاک ز ایران زمین ...
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶
... مگر همچنان گفتم آباد تخت
سپارم به سه دیده نیک بخت
شما را کنون گر دل از راه من ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱
... همم دین و هم فره ایزدیست
همم بخت نیکی و هم بخردیست
شب تار جوینده کین منم ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۳
... بروی دگر بر نهد باستان
خرد یافته موبد نیک بخت
به فرزند زد داستان درخت ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸
... دو کشور ترا باشد و تاج و تخت
چنین خود که یابد مگر نیک بخت
چو بشنید افراسیاب این سخن ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰
... نهادند در کاخ زرین دو تخت
نشستند شادان دل و نیک بخت
نوازنده رود با میگسار ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۱
... به بالای او شاد باشد درخت
چو بیندش بینادل و نیک بخت
سزد گر گمانی برد بر سه چیز ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۴
... نشاید که این بر دل آسان کنید
چنین گفت موبد که این نیک بخت
گرامی به مردان بود تاج و تخت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۵
... چه داری به دکان ما آرزوی
چنین داد پاسخ که ای نیک بخت
نپیچم سر از پتک وز کار سخت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲
... همی ریخت مغزش بران سنگ سخت
ز باره درآمد گو نیک بخت
بکند از دهانش دو دندان نخست ...
... همه دوده را سر برافراختی
برین نیک بختی که تو ساختی
به پرسش بدو گفت ز انباز خویش ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۵
... بزرگان ایران همه پیش تخت
نشستند شادان دل و نیک بخت
بفرمود تا پرده برداشتند ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۵ - سخن دقیقی
... پذیرفتم اندرز آن شاه پیر
که گر بخت نیکم بود دستگیر
که چون بازگردم ازین رزمگاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۶ - سخن فردوسی
... بجز خامشی هیچ درمان نبود
نشستنگه مردم نیک بخت
یکی باغ دیدم سراسر درخت ...
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷
... ز بخت تو اندازه باید گرفت
ترا یار بود ایزد ای نیک بخت
به بار آمد آن خسروانی درخت ...
... چو نومید گردد ز یزدان کسی
ازو نیک بختی نیاید بسی
ازان دژ یکایک توانگر شوید ...
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹
... ز دینار وز مشک و دیبا سه تخت
همی برد پیش اندرون نیک بخت
بیامد ببوسید روی زمین ...
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲
... به ترکان در دژ ببندید سخت
مگر یار باشد مرا نیک بخت
هرانگه که آید گمانتان که من ...
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۴
... بماناد تا جاودان این درخت
ترا باد شادان دل و نیک بخت
یکی آنک گفتی که کین نیا ...
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵
... بیاراست گشتاسپ ایوان و تخت
دلش گشت خرم بدان نیک بخت
به ایوانها در نهادند خوان ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۶
... شراعی بزد زود و بنهاد تخت
بران تخت بر شد گو نیک بخت
می آورد و رامشگران را بخواند ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۸
... ز بند گران بردمش سوی تخت
شد ایران بدو شاد و او نیک بخت
مرا یار در هفتخوان رخش بود ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲
... چنین گفت رستم به آواز سخت
که ای شاه شادان دل و نیک بخت
ازین گونه مستیز و بد را مکوش ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۵
... برابر نهادند زرین دو تخت
بران خوابنیده گو نیک بخت
هرانکس که بود از پرستندگان ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۲
... ز دستان بگفت آنچ دید و شنید
چو بشنید ازو بهمن نیک بخت
نپذرفت پوزش برآشفت سخت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۵
... دگر شب بدان گونه دیدم که تخت
تهی ماندی از من ای نیک بخت
کیی برنشستی بران تخت عاج ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷
... یکی تخت بودش به هفتاد لخت
ببستی گشاینده نیک بخت
به پیکر یک اندر دگر بافته ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱
... یکی بیشه بد پر ز آب و درخت
همه جای روشن دل و نیک بخت
خورش گرد کردند بر مرغزار ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۸
... سخن گوی گردد یکی زین درخت
که آواز او بشنود نیک بخت
شب تیره گون ماده گویا شود ...
... بپرسید چون بگذریم از درخت
شگفتی چه پیش آید ای نیک بخت
چنین داد پاسخ کزو بگذری ...
... که دام و دد و مرغ بر ره پرید
همی راند با رومیان نیک بخت
چو آمد به نزدیک گویا درخت ...
... ددان را برین گونه درنده کیست
چنین داد پاسخ بدو نیک بخت
که چندین پرستنده دارد درخت ...
... چنین داد پاسخ که ای نیک بخت
همی گوید این برگ شاخ درخت………
... سخن گوی شد برگ دیگر درخت
دگر باره پرسید زان نیک بخت
چه گوید همی این دگر شاخ گفت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۲
... ستاره شمر زان غمی گشت سخت
بپوشید بر خسرو نیک بخت
ز اخترشناسان بپرسید و گفت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۶
... دل نامور مهتر نیک بخت
ز گفتار ایشان غمی گشت سخت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۵
... به گاه خورش دوک بگذاشتند
چنان بد که این دختر نیک بخت
یکی سیب افگنده باد از درخت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۸
... نیابی نه پوشیدن و پرورش
بدو گفت شاپور کای نیک بخت
من این خانه بگزیدم از تاج و تخت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۱
... دگر هرچ ز ایران بریدی درخت
نبرد درخت گشن نیک بخت
بکاری و دیوارها برکنی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۶
... جهانی نظاره بران تاج و تخت
که تا چون بود کار آن نیک بخت
که گر شاه پیروز گردد برین ...