فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲
... چنان بد که ابلیس روزی پگاه
بیامد به سان یکی نیک خواه ...
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸
... کیانوش و پرمایه بر دست شاه
چو کهتر برادر ورا نیک خواه
همی رفت منزل به منزل چو باد ...
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵
... یکی نامه فرمایم اکنون به شاه
فرستم به دست تو ای نیک خواه
سخن هر چه باید به یاد آورم ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹
... همان کن که بیدار شاهان کنند
ستاینده و نیک خواهان کنند…
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳
... که یارست با تو نبرد آزمود
درین شهر ما نیک خواه توایم
ستاده بفرمان و راه توایم ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰
گرازان بدرگاه شاه آمدند
گشاده دل و نیک خواه آمدند
چو رفتند و بردند پیشش نماز ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶
... بدو گفت رستم که با فر شاه
برآید همه کامه نیک خواه
به لشکر گه خویش بنهاد روی ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵
... یکی انجمن کرد از ایرانیان
کسی را که بد نیک خواه کیان
بدیشان چنین گفت کافراسیاب ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶
... بدو گفت گرسیوز این خواب شاه
نباشد جز از کامه نیک خواه
همه کام دل باشد و تاج و تخت ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷
... چو این کرده باشیم نزدیک شاه
فرستاده باید یکی نیک خواه
برد زین سخن نزد او آگهی ...
... شکست اندر آید بدین بارگاه
نماند بر من کسی نیک خواه
وگر گویم از من گروگان مجوی ...
... سوی شاه کاووس بنهاد روی
وزان روی گرسیوز نیک خواه
بیامد بر شاه توران سپاه ...
... بخندید و با او چنین گفت شاه
که چاره به از جنگ ای نیک خواه
و دیگر کزان خوابم آمد نهیب ...
... کسی کاشتی جوید و سور و بزم
نه نیکو بود پیش رفتن برزم
و دیگر که پیمان شکستن ز شاه
نباشد پسندیده نیک خواه
سیاوش چو پیروز بودی بجنگ ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸
...
... ز خویشان شاهی چنین نامدار
همه نیک خواه و همه بی گناه
اگرشان فرستم به نزدیک شاه ...
... چنین باد تا مرگ پیمان ما
چو پاسخ چنین یافت از نیک خواه
چنین گفت با زنگه بیدار شاه ...
... چو نامه به مهر اندر آورد شاه
بفرمود تا زنگه نیک خواه
به زودی به رفتن ببندد کمر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
... چنین گفت پس شاه توران سپاه
که گفتست با من یکی نیک خواه
که او را ز گیتی کسی نیست جفت ...
... مگو این سخن با زمین جز به راز
اگر بخت باشد مرا نیک خواه
همانا دهد ره به پیوند شاه ...
... پرستنده سیصد به زرین کلاه
ز خویشان نزدیک صد نیک خواه
پرستار با جام زرین دو شست ...
... فرستاده آمد ز نزدیک شاه
به نزد سیاوش یکی نیک خواه
که پرسد همی شاه را شهریار ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰
...... یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
پر از لابه و پرسش و نیک خواه
ازان پس مراو را بسی هدیه داد ...
... همی گفت رازیست این را به زیر
ندانم که گرسیوز نیک خواه
چه گفتست از من بدان بارگاه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
... به رزمت نباشد جزو کس همال
تو فرزندی و نیک خواه منی
ستون سپاهی و ماه منی ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵
... چنین گفت با شاه توران سپاه
که ای پرهنر خسرو نیک خواه
گر ایدونک از من نداری دریغ ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
... از ایران بپرسید و ز تخت و گاه
ز گودرز وز رستم نیک خواه
بدو گفت گیو ای جهاندار کی ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۹
... یکی سخت سوگند خوردم به ماه
به تاج و به تخت شه نیک خواه
که گر دست یابم برو روز کین ...
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
... وزانجا بایوان شاه آمدند
گشاده دل و نیک خواه آمدند
به ایرانیان بر گله بخش کرد ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲ - سخن دقیقی
... گزیدش بدادند شاهان همه
نشستن دل نیک خواهان همه
مگر شاه ارجاسپ توران خدای ...
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵
... وزانجا به ایوان شاه آمدند
جهانی ورا نیک خواه آمدند………
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۵
... خجسته بزرگان و شاهان من
نیای من و نیک خواهان من
ورا برکشیدند و دادند چیز ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۱
... چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هرانکس که بد شاه را نیک خواه
به آواز گفتند ما بنده ایم ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۳
... فرستاده روم را خواند شاه
بگفت آنچ بشنید از نیک خواه
بدو گفت رو پیش قیصر بگوی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶
... همه یکسره در پناه منید
بدانید اگر نیک خواه منید
همه خستگان را ببخشیم چیز ...