فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث
... دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳
... ز کشور به نزدیک خویش آورید
بگفت آن جگر خسته خوابی که دید
نهانی سخن کردشان آشکار ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴
... به مهر فریدون دل آگنده بود
پر از داغ دل خسته روزگار
همی رفت پویان بدان مرغزار ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰
... که جایی نباید فراوان بدنش
گشاد آن نگار جگر خسته راز
نهاده بدو گوش گردن فراز
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶
... سپاری بدو گوشه ای از جهان
نشیند چو ما از تو خسته نهان
و گرنه سواران ترکان و چین ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰
... ندید آنچه کشتی برآن رهگذار
چنان شد ز بس کشته و خسته دشت
که پوینده را راه دشوار گشت ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴
... به نزد خردمند رسوا شوم
از اندیشگان زال شد خسته دل
بران کار بنهاد پیوسته دل ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶
... پرستنده آگه شد از راز او
چو بشنید دل خسته آواز او
به آواز گفتند ما بنده ایم ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹
... که من دست را خیره بر جان زنم
برین خسته دل تیز پیکان زنم
کمند از رهی بستد و داد خم ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰
... سخن هر چه بر بنده دشوارتر
دلش خسته تر زان و تن زارتر
گشاده تر آن باشد اندر نهان ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵
... به بالین رودابه شد زال زر
پر از آب رخسار و خسته جگر
همان پر سیمرغش آمد به یاد ...
... بدان کار نظاره شد یک جهان
همه دیده پر خون و خسته روان
فرو ریخت از مژه سیندخت خون ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۵
... برو خیره شد دست پور پشنگ
از ایران سپه بیشتر خسته شد
وزان روی پیکار پیوسته شد ...
... ز کار شما دل شکسته شوند
برین خستگی نیز خسته شوند
ز تخم فریدون مگر یک دو تن ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶
... ابا کوس و پیلان نشسته به راه
کزو قارن رزم زن خسته بود
به خون برادر کمربسته بود ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۰
... به پیش سپاه اندر آمد سپاه
ازان لشکر خسته و بسته مرد
به خورشید تابان برآورد گرد ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱
... نباشد شگفت ار بمن نگرود
شوم خسته گر پند من نشنود
ورین رنج آسان کنم بر دلم ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴
ازان پس جهانجوی خسته جگر
برون کرد مردی چو مرغی به پر ...
... به خاک اندر آمد سر تاج و تخت
جگر خسته در چنگ آهرمنم
همی بگسلد زار جان از تنم ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
... وزان رنجهای کهن یاد کرد
دلش خسته شد سر پر از باد کرد
به دژخیم فرمود تا تیغ تیز ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۲
... همی ساخت آن کار با مهتران
بیاورد پس خسرو خسته دل
پرستنده سیصد عماری چهل ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳
... به حصنش فرستاد نزدیک شوی
جگر خسته از غم به خون شسته روی
نشستن به یک خانه با شهریار ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶
... ازانجا سوی شهر توران کشید
دلش خسته و کشته لشکر دو بهر
همی نوش جست از جهان یافت زهر
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰
... تلی هر سویی مرغ و نخجیر بود
اگر کشته گر خسته تیر بود
ز خنده نیاسود لب یک زمان ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲
... دو بهره نیامد به خرگاه باز
اگر کشته بودند اگر خسته تن
گرفتار در دست آن انجمن ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷
... درباره بگشاد گرد آفرید
تن خسته و بسته بر دژ کشید
در دژ ببستند و غمگین شدند ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵
... دو شیراوژن از جنگ سیر آمدند
همه خسته و گشته دیر آمدند
دگر باره سهراب گرز گران ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸
... چو زان گونه دیدند بر خاک سر
دریده برو جامه و خسته بر
به پرسش گرفتند کاین کار چیست ...
... چو برگشت ازان جایگه پهلوان
بیامد بر پور خسته روان
بزرگان برفتند با او بهم ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳
... نهانی ز سودابه چاره گر
همی بود پیچان و خسته جگر
بدانست کان نیز گفتار اوست ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴
... دو کودک بران گونه بر طشت زر
فگنده به خواری و خسته جگر
ببارید سودابه از دیده آب ...
... همی زار بگریست با او بهم
گسی کرد سودابه را خسته دل
بران کار بنهاد پیوسته دل ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱
... همه کشته گشتند و برگشته کار
ز تیر و ز ژوپین ببد خسته شاه
نگون اندر آمد ز پشت سپاه ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲
... بیامد دمان پیش افراسیاب
دل از درد خسته دو دیده پر آب
بدو گفت شاها انوشه بدی ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
... چنین گفت رستم که گر شهریار
چنان خسته دل شاید و سوگوار
همیشه دل و جان افراسیاب ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵
... تنش را به خون غرقه بر دار کرد
همه شهر ایران جگر خسته اند
به کین سیاوش کمر بسته اند ...
... سنانها به ابر اندر افراشتند
زمین سربسر کشته و خسته بود
وگر لاله بر زعفران رسته بود ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
... در گنج بگشاد پیش پسر
پر از خون رخ از درد خسته جگر
چنین گفت با گیو کای برده رنج ...
... که این کوه خاراست نه یال و سفت
همه خسته و بسته گشتند باز
به نزدیک پیران گردن فراز ...
... چو ترکان به نزدیک پیران شدند
چنان خسته و زار و گریان شدند
برآشفت پیران به کلباد گفت ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰
... چو نزدیکتر شد نگه کرد شاه
چنان خسته بد پهلوان سپاه
ورا دید بر زین ببسته چو سنگ ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱
... وگرنه به کندی سرش را ز بار
بدان کاو ز درد پدر خسته بود
ز بد گفتن ما زبان بسته بود ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲
... بکش چرخ و پیکان سوی اسپ ران
مگر خسته گردد هیون گران
پیاده شود بازگردد مگر ...
... که یزدان سپاس ای سپهدار نیو
که اسپ است خسته تو خسته نه ای
توان شد دگر بار بسته نه ای ...
... که دست تو بودی بهر کارزار
ز ترکی چنین اسپ خسته بدست
برفتی سراسیمه برسان مست ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۹
... نه کوس و نه لشکر نه بار و بنه
همه میسره خسته و میمنه
ازین گونه لشکر سوی کاسه رود ...
... برآمد خروشی بدرد از میان
همه خسته و بسته بد هرک زیست
شد آن کشته بر خسته باید گریست
نه تاج و نه تخت و نه پرده سرای ...
... دو بهره ز ایرانیان کشته بود
دگر خسته از رزم برگشته بود
سپهبد ز پیکار دیوانه گشت ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰
... بتندی مجو ایچ رزم از نخست
همی باش تا خسته گردد درست
ترا پیش رو گیو باشد بجنگ ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳
... که بودند افگنده بر پهن دشت
ازان نامداران یکی خسته بود
بشمشیر ازیشان بجان رسته بود ...
... ز دیهیم داران و کنداوران
ز پیکار تو کشته و خسته شد
چنین رزم ناگاه پیوسته شد ...
... چو رزمش برین گونه پیوسته شد
بتیرش دلاور بسی خسته شد
چو بهرام یل گشت بی توش و تاو ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۴
... بدیدار بهرامشان بد نیاز
همی خسته و کشته جستند باز
همه دشت پرخسته و کشته بود
جهانی بخون اندر آغشته بود ...
... کشانش بیارد گیو دلیر
بپیش جگر خسته بهرام شیر
بدو گفت کاینک سر بی وفا ...
... بمان تا کند در جهان یاد من
برادر چو بهرام را خسته دید
تژاو جفا پیشه را بسته دید ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۵
... پسر بی پدر شد پدر بی پسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
اگر جنگ فرمان دهد شهریار ...
------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۲
... چنان شرمگین نزد شاه آمدند
جگر خسته و پر گناه آمدند
برادرش را کشته بر بی گناه ...
... ز خون برادر به کین پدر
همی گشت پیچان و خسته جگر
سپه را همه خوار کرد و براند ...