فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳
چو نزدیک شهر سمنگان رسید
خبر زو بشاه و بزرگان رسید
که آمد پیاده گو تاج بخش
به نخچیرگه زو رمیدست رخش
پذیره شدندش بزرگان و شاه
کسی کاو بسر بر نهادی کلاه
بدو گفت شاه سمنگان چه بود
که یارست با تو نبرد آزمود ...
... سران را بسی سر بباید برید
بدو گفت شاه ای سزاوار مرد
نیارد کسی با تو این کار کرد ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴
... تو گویی که از غم به دو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم ...
... بیاید بخواهد ورا از پدر
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد ...
... ابا انده و درد انباز گشت
بر رستم آمد گرانمایه شاه
بپرسیدش از خواب و آرامگاه ...
... بیامد بمالید وزین برنهاد
شد از رخش رخشان و از شاه شاد
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵
چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
یکی پورش آمد چو تابنده ماه ...
... به رستم دهم تخت و گرز و کلاه
نشانمش بر گاه کاووس شاه
از ایران به توران شوم جنگ جوی
ابا شاه روی اندر آرم بروی
بگیرم سر تخت افراسیاب ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶
... ابا هدیه و اسپ و استر به بار
جهانجوی چون نامه شاه خواند
ازان جایگه تیز لشکر براند ...
... سرت را هم اکنون ز تن برکنم
فرستم به نزدیک شاه جهان
تنت را کنم زیر گل در نهان ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷
... چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان چین
چرا رنجه گشتی کنون بازگرد ...
... نداری کس از پهلوانان همال
ولیکن چو آگاهی آید به شاه
که آورد گردی ز توران سپاه
شهنشاه و رستم بجنبد ز جای
شما با تهمتن ندارید پای ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸
... بیاورد و بنشاند مردی دبیر
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
برافگند پوینده مردی به راه ...
... وزین داستان چندگونه براند
نشستند با شاه ایران به هم
بزرگان لشکر همه بیش و کم ...
... به رستم رساند از این آگهی
که با بیم شد تخت شاهنشهی
گو پیلتن را بدین رزمگاه ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹
... ز ترکان چنین یاد نتوان گرفت
من از دخت شاه سمنگان یکی
پسر دارم و باشد او کودکی ...
... یکی بر لب خشک نم برزنیم
ازان پس گراییم نزدیک شاه
به گردان ایران نماییم راه ...
... ز می باز پیگار و جنگ آوریم
شود شاه ایران به ما خشمگین
ز ناپاک رایی درآید بکین ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰
گرازان بدرگاه شاه آمدند
گشاده دل و نیک خواه آمدند ...
... منم گفت شیراوژن و تاج بخش
چو خشم آورم شاه کاووس کیست
چرا دست یازد به من طوس کیست ...
... همی بخت تو زین سخن نغنود
به نزدیک این شاه دیوانه رو
وزین در سخن یاد کن نو به نو ...
... که گویی ورا زنده بر دار کن
ز شاهان نباید گزافه سخن
چو او رفت و آمد سپاهی بزرگ ...
... بیازارد او را خرد کم بود
چو بشنید گفتار گودرز شاه
بدانست کاو دارد آیین و راه ...
... به خوبی ز سر باز پیمان شود
تهمتن گر آزرده گردد ز شاه
هم ایرانیان را نباشد گناه ...
... مرا و ترا نیست جای درنگ
از آشفتن شاه و پیگار اوی
بدیدم بدرگاه بر گفت وگوی
ز سهراب یل رفت یکسر سخن
چنین پشت بر شاه ایران مکن
چنین بر شده نامت اندر جهان ...
... ازین ننگ برگشت و آمد به راه
گرازان و پویان به نزدیک شاه
چو در شد ز در شاه بر پای خاست
بسی پوزش اندر گذشته بخواست ...
... گزینیم و فردا بسازیم رزم
بیاراست رامشگهی شاهوار
شد ایوان به کردار باغ بهار ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲
... شب تیره بر دشت لشکر کشید
تهمتن بیامد به نزدیک شاه
میان بسته جنگ و دل کینه خواه ...
... چنان شیرمردی که آزرده بود
وزان جایگه رفت نزدیک شاه
ز ترکان سخن گفت وز بزم گاه ...
---------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳
... همان بند و زندان بود جای تو
هجیرش چنین داد پاسخ که شاه
سخن هرچه پرسد ز ایران سپاه ...
... بدو گفت کز تو بپرسم همه
ز گردنکشان و ز شاه و رمه
همه نامداران آن مرز را ...
... ز گردان ایران ورا نام چیست
بدو گفت کان شاه ایران بود
بدرگاه او پیل و شیران بود ...
... بدو گفت کاو را فریبرز خوان
که فرزند شاهست و تاج گوان
بپرسید کان سرخ پرده سرای ...
... درخشنده مهری بود بی بها
چنین داد پاسخ هجیرش که شاه
چو سیر آید از مهر وز تاج و گاه ...
... از ایران نیاید کسی کینه خواه
بگیرد سر تخت کاووس شاه
چنین گفت موبد که مردن به نام ...
=================
تحلیل واژه «شاه» در بخش سهراب شاهنامه فردوسی
در این بخشها از داستان سهراب در شاهنامه، واژه «شاه» با بسامد بالایی تکرار میشود و به شخصیتهای مختلفی اشاره دارد که هر یک جنبهای از قدرت، مشروعیت، و روابط اجتماعی و سیاسی را در داستان برجسته میکنند. محور اصلی کاربرد «شاه» در اینجا، کیکاووس (شاه ایران)، شاه سمنگان و افراسیاب (شاه توران/جهان) است که تقابلها و وابستگیهای پیچیده قدرت را نشان میدهد.
۱. «شاه» در اشاره به کیکاووس: پادشاه مشروع اما گاهی از حق دور (شاه ایران/شاه جهان/شهنشاه)
کیکاووس، به عنوان پادشاه ایران، اصلیترین مرجع «شاه» در این بخشهاست و جایگاه او در داستان سهراب بسیار حیاتی است:
اقتدار و مشروعیت فراگیر:
- «نشانمش بر گاه کاووس شاه / از ایران به توران شوم جنگ جوی» (بخش ۵): سهراب جاهطلبی خود را برای نشاندن رستم بر تخت کاووس بیان میکند، که نشاندهنده جایگاه مرکزی کاووس به عنوان نماد قدرت ایران است.
- «فرستم به نزدیک شاه جهان» (بخش ۶): این عبارت، کیکاووس را نه تنها شاه ایران، بلکه «شاه جهان» معرفی میکند که بر گستردگی ادعای حاکمیت و قدرت او در آن زمان تأکید دارد. این عنوان، او را به عنوان حاکم مشروع و نهایی به تصویر میکشد.
- «شهنشاه و رستم بجنبد ز جای» (بخش ۷): «شهنشاه» عنوانی است که بر حاکمیت عالی و بی چون و چرای کاووس تأکید میکند و او را در کنار رستم، قدرتهای اصلی ایران معرفی میکند.
- «که با بیم شد تخت شاهنشهی» (بخش ۸): ترس از حمله تورانیان، تهدیدی برای تخت شاهنشاهی کاووس است که نشاندهنده اهمیت و آسیبپذیری این جایگاه است.
- «نشستند با شاه ایران به هم» (بخش ۸): این جمله بر حضور و جایگاه محوری کاووس در میان بزرگان لشکر ایران تأکید دارد.
- «شود شاه ایران به ما خشمگین» (بخش ۹): این نشاندهنده قدرت کاووس در اعمال خشم و تصمیمگیریهای مهم است.
- «چو خشم آورم شاه کاووس کیست / چرا دست یازد به من طوس کیست» (بخش ۱۰): این از زبان سهراب بیان میشود و نشاندهنده عدم شناخت سهراب از جایگاه واقعی کاووس و رستم است. سهراب به دلیل غرور، قدرت کاووس را دستکم میگیرد.
- «تهمتن گر آزرده گردد ز شاه / هم ایرانیان را نباشد گناه» (بخش ۱۰): این جمله از زبان گودرز، نشاندهنده اهمیت حفظ رابطه رستم با کاووس و خطرات نارضایتی رستم از پادشاه است. این بر قدرت نهایی پادشاه و لزوم حمایت او از پهلوانان تأکید دارد.
- «چنین پشت بر شاه ایران مکن» (بخش ۱۰): باز هم تأکید بر جایگاه کاووس به عنوان مرکز اقتدار ایران و لزوم وفاداری به او.
- «تهمتن بیامد به نزدیک شاه» (بخش ۱۲): این تکرار نشاندهنده لزوم گزارشدهی و تعامل رستم با پادشاه است.
- «بدو گفت کان شاه ایران بود / بدرگاه او پیل و شیران بود» (بخش ۱۳): این از زبان هجیر بیان میشود که به سهراب هویت کاووس را لو میدهد. «شاه ایران» و داشتن «پیل و شیران» (سپاه عظیم) نمادی از قدرت و شوکت اوست.
- «بگیرد سر تخت کاووس شاه» (بخش ۱۳): سهراب دوباره به هدف خود برای گرفتن تخت کاووس اشاره میکند که نشاندهنده جایگاه محوری این تخت به عنوان نماد قدرت است.
کاووس به عنوان دریافتکننده اطلاعات و تصمیمگیرنده:
- «چو آگاهی آید به شاه» (بخش ۷): کاووس به عنوان مرجع دریافت اخبار و اطلاعات معرفی میشود.
- «یکی نامه بنوشت نزدیک شاه» (بخش ۸): تأکید بر جایگاه کاووس به عنوان مخاطب نامههای مهم و مرکز تصمیمگیریها.
کاووس و ویژگیهای رفتاری:
- «ز شاهان نباید گزافه سخن / چو او رفت و آمد سپاهی بزرگ» (بخش ۱۰): گودرز به کاووس هشدار میدهد که پادشاهان نباید بیدلیل سخن بگویند یا بیعاقبت عمل کنند. این نشاندهنده نقدی ضمنی بر رفتارهای گاهبهگاه بیپروا یا بیفکرانه کاووس است که ممکن است به دردسر بینجامد.
- «چو بشنید گفتار گودرز شاه» (بخش ۱۰): در اینجا «گودرز شاه» خود به عنوان یک شخصیت خردمند ظاهر میشود که بر پادشاهی مانند کاووس تأثیر میگذارد.
۲. «شاه» در اشاره به شاه سمنگان: پادشاهی منطقهای با روابط سیاسی و خانوادگی
شاه سمنگان نقش مهمی در آغاز داستان سهراب ایفا میکند و نمادی از قدرتهای محلی با ارتباطات بینالمللی است:
پذیرنده رستم:
- «خبر زو بشاه و بزرگان رسید / پذیره شدندش بزرگان و شاه» (بخش ۳): شاه سمنگان به همراه بزرگان شهر، رستم را پس از گم شدن رخش، با احترام و پذیرایی شایسته، پذیرا میشوند. این نشاندهنده روابط دیپلماتیک و رعایت آداب میزبانی در آن دوران است.
- «بدو گفت شاه سمنگان چه بود / که یارست با تو نبرد آزمود» (بخش ۳): شاه سمنگان از رستم با احترام و کنجکاوی سؤال میکند که نشاندهنده شناخت او از جایگاه رستم و رعایت ادب در برخورد با یک پهلوان بزرگ است.
- «بدو گفت شاه ای سزاوار مرد / نیارد کسی با تو این کار کرد» (بخش ۳): شاه سمنگان با این جمله، رستم را تسلی میدهد و بر قدرت او اذعان میکند.
پدر تهمینه و جد سهراب:
- «یکی دخت شاه سمنگان منم» (بخش ۴): تهمینه، دختر این پادشاه است که رابطه خانوادگی او را با سهراب و رستم برقرار میسازد.
- «چو بشنید شاه این سخن شاد شد» (بخش ۴): خوشحالی شاه سمنگان از شنیدن خبر فرزند رستم، نشاندهنده تمایل او به ایجاد روابط نسبی با بزرگان ایران است که میتواند به نفع قلمرو او باشد.
- «بر رستم آمد گرانمایه شاه» (بخش ۴): شاه سمنگان با رستم تعامل نزدیک دارد و او را مورد احترام قرار میدهد.
- «چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه» (بخش ۵): این عبارت بر جایگاه خانوادگی شاه سمنگان به عنوان پدربزرگ سهراب تأکید میکند.
- «من از دخت شاه سمنگان یکی / پسر دارم و باشد او کودکی» (بخش ۹): از زبان رستم برای شناسایی سهراب بیان میشود.
۳. «شاه» در اشاره به افراسیاب/شاه ترکان/شاه دیوانه: پادشاه متخاصم و مکار
پادشاهی متخاصم:
- «ابابا شاه روی اندر آرم بروی / بگیرم سر تخت افراسیاب» (بخش ۵): سهراب، هدف اصلی خود را درگیری با افراسیاب و گرفتن تخت او (به عنوان شاه توران) اعلام میکند. این نشاندهنده نقش افراسیاب به عنوان رقیب اصلی ایران و نماد شر در شاهنامه است.
- «فرستم به نزدیک شاه جهان / تنت را کنم زیر گل در نهان» (بخش ۶): این تهدید (که احتمالاً از سوی یکی از شخصیتهای لشکر توران خطاب به ایرانیان است) به معنای فرستادن سر قربانی به نزد افراسیاب است که او را «شاه جهان» میخوانند. این نشاندهنده ادعای افراسیاب بر حاکمیت جهانی و ستمگری اوست.
- «چنین گفت کای شاه ترکان چین» (بخش ۷): اشاره به افراسیاب یا یکی از فرماندهان او که نشاندهنده قلمرو وسیع و تهدیدآمیز اوست.
شاهی با خرد ناقص و مکر:
- «به نزدیک این شاه دیوانه رو» (بخش ۱۰): این جمله (احتمالاً از زبان طوس یا گودرز در انتقاد از افراسیاب) نشاندهنده صفات منفی افراسیاب همچون دیوانگی، بیخردی و مکر است.
- «ز شاهان نباید گزافه سخن / چو او رفت و آمد سپاهی بزرگ» (بخش ۱۰): این جمله هم میتواند به رفتارهای نابخردانه افراسیاب اشاره داشته باشد.
جمعبندی کلی کاربرد «شاه»:
کاربرد واژه «شاه» در این بخشها، نه تنها به جایگاه حکومتی شخصیتها اشاره دارد، بلکه ویژگیهای اخلاقی و رفتاری هر یک را نیز برجسته میسازد:
- کیکاووس: «شاه» مشروع ایران، نماد پادشاهی مرکزی و قدرت سیاسی، اما با جنبههایی از غرور و نیاز به هدایت.
- شاه سمنگان: «شاه» منطقهای، نماد روابط اجتماعی و دیپلماتیک با قدرت مرکزی و اهمیت پیوندهای خانوادگی در ساختار قدرت.
- افراسیاب (شاه ترکان/شاه جهان): «شاه» متخاصم، نماد شر، مکر، و جاهطلبی که در تقابل با پادشاهی مشروع ایران قرار میگیرد.
فردوسی با این تنوع در کاربرد «شاه»، سلسلهمراتب قدرت، روابط بین پادشاهیها، و ویژگیهای فردی حاکمان را در بستر داستان سهراب به تصویر میکشد.